دور سرش خندیدند

عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند

پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند

مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار

همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند

همچو بسمل شده ای دور خودش می پیچید

به پریشان شدن بال و پرش خندیدند

درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف

دست میبرد به سوی کمرش,خندیدند

آمده بر سرش اینجا کمی از داغ حسین

همگی جمع شدند دور سرش خندیدند

یک نفر نیست که از خاک سرش بردارد

بر نفسهای بدون اثرش خندیدند

زهر اثر کرده و رویش به کبودی زده است

بدنظرها به خسوف قمرش خندیدند

دست پا می زند و نیست کنارش پدری

تا ببیند به عزای پسرش خندیدند

کربلا جسم علی پخش به صحرا شده بود

لشگری دور تن مختصرش خندیدند

هر چه می گفت حسین یاولدی یاولدی..

عده ای بی سر و پا دور و برش خندیدند

 قاسم نعمتی

گوشهٔ مقتل

میرسد از گوشهٔ مقتل صدای مادرش

ایزنا زاده بیا و دست بردار از سرش

گیسوانمادر ما را پریشان می کنی

بیحیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش

غربت نهانی

کسی خبر نشد از غربت نهانی من

نیامده به سرم بهر هم زبانی من

فقط غریب مدینه غم مرا فهمد

که همسرم شده در خانه خصم جانی من

درد غربت

آتش کشد زبانه ز دور و برم خدا

خاکسترش نشسته به روی سرم خدا

پور خلیلم و وسط شعله ها اسیر

بنما اجابتی به دل مضطرم خدا

درد غربت

 

آتش کشد زبانه ز دور و برم خدا

خاکسترش نشسته به روی سرم خدا

پور خلیلم و وسط شعله ها اسیر

ای وای از تغافل اصحاب سینه چاک

عاشورای احد

 

بوی خونآید از دل صحرا

خاک عالمبه سر چه رخ داده

بین لشگربه پاشده غوغا

حمزه دیگرز پای افتاده

بوی غم

 

می رسد از مدینه بوی غم

فاطمه باز دیده گریان شد

چونکه قبر چهارفرزندش

در حریم بقیع ویران شد

 

چگونه صبر کنم

چگونه صبر کنم رفتن تورابینم

نوای وا عطشا گفتن تورابینم

 

در این طرف تو صدا می زنی«انا المظلوم»

جواب……هلهله دشمنتورا بینم

محراب ناله

 

میان قبلۀ محراب ناله ها کردم

به هرقنوت برای همه دعا کردم

برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم

به قلبسوخته هر شب خدا خدا کردم

وصال

میان قبله محراب ناله ها کردم

به هرقنوت برای همه دعا کردم

برای اینکه به وصل حبیبه ام برسم

به قلب سوخته هر شب خداخدا کردم

یا مجیر

ای آشنای عبد گنهکار یا مجیر

مشکل گشای هرچه گرفتار یا مجیر

از من تمام عمر گنه دیدی و گنه

شرمنده ام از این همه تکرار یا مجیر

کرمخانه

 

همدمیار شدن دیده تر می خواهد

پیرمیخانه شدن اشک سحر می خواهد

 

عاشقیکار دل مصلحت اندیشان نیست

قدماول این راه جگر می خواهد

 

دکمه بازگشت به بالا