شبِ هجران

واسطه ی فیضِ الهی بیا
نقطه ی پایانِ تباهی بیا

چند بماند رخ تو در حجاب
خیز و نما یکسره پا در رکاب

ظهرِ عطش

عالم همه یک نقطه ای از نونِ حسین است
عشق است چنین جاذبه در خونِ حسین است

زیباییِ احساسِ من این است که جانم
آن عاشقِ‌ دیوانه وُ مفتونِ حسین است

بارالها

امشب گناهِ دل را با آبِ توبه شستم
من با خدای خوبم عهدی دوباره بستم

گفتم که بارالها! من عبدِ رو سیاهم
چون پرده ی حیا را با هر گنه گسستم

یک دمی از پرده برون آ, گلم
بین که چه آرام گرفته دلم

دل به تولای شما بسته ام
این همه از دوریی تو خسته ام

مژده به دلها دهید

مژده به دلها دهید مژده که نور آمده
از دمِ جان پرورش عرش به شور آمده

صورتِ او از نبی سیرتِ او از علی (ع)
عنبرِ گلزارِ او شد هوسِ هر دلی

منتظرِ روی توأم

باز غمی در دلِ من جا گرفت
بس که سراغِ گلِ زهرا گرفت

منتظرِ روی توأم ماهِ نو
مُردم از این هجرتِ جانکاهِ تو

چشم در راهم

مهدیا! بوی ظهورت بر دل و جان می رسد
انتظارِ سینه سوزت کی به پایان می رسد؟

کوچه های شهر را با اشک می شویم هنوز
چشم در راهم, که آن جانانه جانان می رسد

هجرتِ جانکاهِ تو

باز غمی در دلِ من جا گرفت
بس که سراغِ گلِ زهرا گرفت

منتظرِ روی توأم ماهِ نو
مُردم از این هجرتِ جانکاهِ تو

جمعه ظهور

کاش همین جمعه ظهورِ تو بود
در همه جا جشن و سرورِ تو بود

کاش همه مسجد و محرابِ ما
آینه پردازِ حضورِ تو بود

سیمای دلبر

فرخنده باشد آن دم گل از چمن در آید
در قابِ چشمِ یاران سیمای دلبر آید

روشن بوَد جهانی زان نورِ جاودانی
از جلوه ی جمالش عالم به محشر آید

جمعه

 

ای گلِ پنهان شده ی فاطمه
پُر ز تولّای تو جانِ همه

گو که کجایی و کجا جویمت
در چمنستانِ ولا جویمت

معجزه می آفریند

جلوه ی سیمای احمد گر که در تمثالِ اوست
یعنی اینکه مثلِ جدش هر دو عالم مالِ اوست

در سحر گاهان خدا داده گلی بر احمدش
عالمی مشتاقِ روی نقشِ خط و خالِ اوست

دکمه بازگشت به بالا