فرخنده طلوعی که بشارت به جهان است
از عطرِ دل انگیزِ هلالِ رمضان است
آغوشِ پُر از مِهرِ خدا بر همه باز است
از عرش ندا آمده این ماهِ امان است
فرخنده طلوعی که بشارت به جهان است
از عطرِ دل انگیزِ هلالِ رمضان است
آغوشِ پُر از مِهرِ خدا بر همه باز است
از عرش ندا آمده این ماهِ امان است
جلوه ی سیمای احمد گر که در تمثالِ اوست
یعنی اینکه مثلِ جدش هر دو عالم مالِ اوست
در سحر گاهان خدا داده گلی بر احمدش
عالمی مجذوبِ حسنِ نقشِ خط و خالِ اوست
کوه می سازد نگاهِ دلنشینت کاه را
یوسفِ گمگشته کرده با تو پیدا راه را
عشق در ذاتِ تو معنا می کند الله را
ماهِ هفتادو دو تن! شرمنده کردی ماه را
ای امامی که بابِ حاجاتی
“ای که سر تا به پا کراماتی”
“تو که پاکی و مثلِ بارانی”
کی سزاوارِ این جنایاتی
باز غمی در دلِ من جا گرفت
بس که سراغِ گلِ زهرا گرفت
منتظرِ روی توأم ماهِ نو
مُردم از این هجرتِ جانکاهِ تو
نامِ زهرا که کوثرِ عشق است
همسرِ او دلاورِ عشق است
مجتبی از سلاله ی باران
به حسینش که آخرِ عشق است
میوه ی جانِ رسالت نورِ چشمِ مصطفی
بانوی حوری سرشت و باغِ رضوانِ خدا
حاصلِ یک اربعین زهد و ریاضت فاطمه
سیبِ بستانِ بهشت و نورِ جنّت فاطمه
خانمی که ادبِ نفس ز داور دارد
بی سبب نیست دمِ زمزم و کوثر دارد
او که اصل و نسَبش پاک چو دریا باشد
گوهری هست که با اصل برابر دارد
مادرِ عباسم و عشقم حسینِ فاطمه است
خوش به حالم نامِ من امّ البنینِ خادمه است
قطره ای بودم ولیکن وصلِ دریا گشته ام
زوجه ی شاه و کنیزِ بیتِ زهرا (ع) گشته ام
بس که عشق آکنده در جانِ تو یا ام البنین
عقل یکسر گشته حیرانِ تو یا ام البنین
دامنت گر مهدِ عشقِ حضرتِ مَه می شود.
چونکه دریاییست دامانِ تو یا ام البنین
رفته ای مادر ببین تنها شدم با رفتنت
همنشینِ غربتِ بابا شدم با رفتنت
هیچ میدانی که بعد از تو چه آمد بر سرم؟
سوختم خاکسترِ غمها شدم با رفتنت