امیری حسین و نعم الامیر

غم ندیدن تو کرده قصد جان مرا
غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا

از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا

بابا نگاه پر شررم درد می کند

بابا نگاه پر شررم درد می کند

قلب حزین و شعله ورم درد می کند

از بس برای دیدن تو گریه کرده ام

چشمان خیس وپلک ترم درد می کند

سید الساجدین

ای مظهر نجابت و اخلاص و سادگی

ای اسوه ی یگانگی و ایستادگی

عرش خدا ندیده به پای تواضعت

اینگونه ساده با نسب شاهزادگی

آستان عشق

هر دم در آستانه ی عشقت گدا شدم

از معصیت رها شدم و با خدا شدم

معجون شیر مادر و اشک عزایتان

بر جان من نشست و به تو مبتلا شدم

تو چیز دیگری …

در پیش ماه بس که زلال و منوری

شایسته تر به گفتن الله اکبری

هر چند این قبیله همه نور واحدند

اما حسین فاطمه … تو چیز دیگری

هاشم طوسی

 

ولایت عشق

هر کس که به سودای علی سر دارد

آخر به چه کس نیاز دیگر دارد

جای عجبی نیست به استقبالش

دیوار دل کعبه ترک بر دارد

یاد خاطره های تلخ

حریم سینه ی من در شراره افتاده

در انعکاس نگاهم ستاره افتاده

زحجله گاه لبم خون تازه می ریزد

دگر نفس زدنم در شماره افتاده

دکمه بازگشت به بالا