باید شنید از دو لبت یاحسین را
باید که دید رویِ لبت یاحسین را
از آن شبی که خنده زدی در میانِ مَهد
هرشب علی علی شده لالا , حسین را
باید شنید از دو لبت یاحسین را
باید که دید رویِ لبت یاحسین را
از آن شبی که خنده زدی در میانِ مَهد
هرشب علی علی شده لالا , حسین را
دریا شُدی حسین گُوهَر در بیاوَرَد
طوبیٰ شدی که عشق ثَمَر در بیاوَرَد
یا آسمان که شمس و قمر در بیاوَرَد
از رازِ چشمهای تو سر در بیاوَرَد
دیشب از عشق چشمِ من تر بود
عاشقی حرفِ ما و دلبر بود
دلِ گُم گشته ام مرا می بُرد
دلم از کودکی کبوتر بود
دیشب از عشق چشمِ من تر بود
عاشقی حرفِ ما و دلبر بود
دلِ گُم گشته ام مرا می بُرد
دلم از کودکی کبوتر بود
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمامِ شوکت خود را به شکلِ انسان ساخت
به دستِ قدرتِ خود خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده زِ رویی جهان گلستان ساخت
سویِ مجنون برسانید که لیلایی هست
ما شنیدیم در این شهر که آقائی هست
دورِ این خانه شلوغ است اگر جائی هست
دردمندیم و دلی خوش که مداوائی هست
ای انیسِ قدیمی دلها
آفتابِ بلندِ ناپیدا
تا خدا می بَرَد دلِ ما را
پَرِ سجاده هایِ سبزِ شما
عشق گاهی میان شب بو هاست
گاه در سینه ی پرستو هاست
عشق گاهی کنار برکه ی آب
عشق گاهی نوازش قو هاست
اَبرَم و بارِشِ بی پروایَم
موجم و همسفر دریایم
مثل خورشیدِ کویری خشکم
مثل مهتابِ شبِ صحرایم
روزِ اَلَست , روزِ ازل , لحظه های عشق
روزی که آفریده شد عالم برای عشق
روزی که آفرینشِ گیتی تمام شد
آغاز شد به دستِ خدا ماجرای عشق
کُنجِ نَمورِ این قفسِ غم فزا بس است
خو با بلا گرفته ام اما بلا بس است
قلبم گرفته باز , جگر گوشه ام کجاست
این روزِ آخری غمِ هجرِ رضا بس است
در گوشه ای شکسته زِ آوارِ بی کَسی
تنها اسیر و خسته و بی آشنا منم
یلدا ترین شب است شبِ این سیاه چال
پیر و نحیف و بی کَس و بی همصدا منم