شعر روضه حضرت زهرا(س)

غم می وزید شادیِ ما مختصر کند
شب می رسید کامِ مرا تلخ تر کند

کو مَحرمی که بر درِ این خانه سر زَنَد
کو مَرحمی که بر جگرِ ما اثر کند

شعر شهادت حضرت زهرا(س)

خانه ای که شُده خاکِ سه امامش جبریل
خانه ای که نرسد بر سرِ بامش جبریل
خانه ای که به سویش بود قیامش جبریل
خانه ای که به درش بود سلامش جبریل

عرض ارادت

دریا به چشمِ گریه کُنانَت چو شبنم است
یعنی که هر چه گریه برایت کنم کم است

شکرِ خدا که با همه ی ناقابلیمان
اشکی برایِ عرض ارادت فراهم است

آنکه بر محضر شما نرسد

آنکه بر محضر شما نرسد
مطمئنا که تا خدا نرسد
بهتر است اینکه زیر خاک رود
آن سری که به سامرا نرسد

کمک کنید

 

نشسته مادری و دست بر کمر دارد
کمک کنید در از این تنور بردارد
هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است
هنوز پهلویِ او درد مختصر دارد

کاروان قبیله ی دریا

از میان غباری از اندوه

از دل ریگهای صحرا ها

کاروانی ز راه آمده بود

کاروان قبیله ی دریا

 

تا که پرسید از مدینه بشیر

کیست درشهرتان بزرگ شما

همه  گفتند بیت ام بنین

هست در کوچه ی بن الزهرا

بیا جواد که بابایت از توان افتاد

امان نداد مرا این غم و به جان افتاد

میان سینه ام این درد بی امان افتاد

به راه روی زمین می نشینم و خیزم

نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد

داغ زهر

از داغ زهر پیکرم آتش گرفته است

گویی تمام بسترم آتش گرفته است

تر میکند لبان مرا کودکم ولی

از تشنگی , لب ترم آتش گرفته است

نفسم بند آمده …

بر آه آهِ من جگر سخت خاره سوخت

بر وایوای من دل سنگ ستاره سوخت

همچمونکبوتران ز عطش بال می زنم

لب تشنهام ,دلم ,جگر پاره پاره سوخت

روضه خوان کوچه

آهم که آسمان مرا غرق دود کرد

اشکم که چشمهای مرا سرمه سود کرد

من روضه خوان کوچه ام و داغهای آن

همراه پاره های دل من نمود کرد

یاد آن کوچه

به دلشعله ورم سایه ی دریا افتاد

عاقبتقرعه به نام من تنها افتاد

زهر همسوخت به حال جگر سوخته ام

شعله شدآب شد و خون شد و از پا افتاد

غریب

ای مرحمی که برجگرم شعله ور شدی

سوزاندی ام چنان وچنینن کارگر شدی

عمری به انتظارنشاندی مرا ولی

شادم که لااقل توزمن باخبر شدی

دکمه بازگشت به بالا