عزیزالله

هر چند کهنه، پیرهنی داشتی؛ چه شد؟
گر بود پیرهن، کفنی داشتی؛ چه شد؟

ای یوسف عزیز! چه کردند گرگ‌ها؟
آخر تو “کهنه‌پیرهنی” داشتی؛ چه شد؟

زهرای من

ای پس از تو درد و غم، تقدیر من!
گریه روز و شب، گریبان‌گیر من

بی تو اشک‌افشانی من دیدنی است
بی سر و سامانی من دیدنی است

مکتب صادق

بیا به دیدن گل، سوی گلسِتان برویم
از این قفس به درآییم و نغمه‌خوان برویم

نسیم صبح وزید و شکوفه باز شکفت
بیا به طرْف گل و باغ و بوستان برویم

قبله‌ى حاجات

چشمم همین که گشت خوش‌اقبال، گریه کرد
یاد بقیع کرد و به هر حال گریه کرد

همراه چار قبله‌ى حاجات اشک ریخت
هم‌پاى چار کعبه‌ى آمال گریه کرد

وای مادرم

مادرم رفت و آه بعد از او
کار من غیر آه و شیون نیست
گر مرا تاب گفتنی باشد
در شما طاقت شنیدن نیست

امام اوست

قسم به خالق بى چون و صدر بَدر انام

که بعد سید کونین، حیدر است امام

امام اوست، به حکم خدا و قول رسول

که مستحق امامت بُود ز نصّ کلام

ای دل

ای دل مگر نه خاتم ماه محرم است
باز این چه شورش است که در خلق عالم است

گر ماجرای کوفه و کرب و بلا گذشت
باز این چه نوحه وعزا و چه ماتم است

اُمّ أبیها

گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت

دیدم رسول, اُمّ أبیهات خوانده است
گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

شعر مدح حضرت زهرا(س)

گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت

دیدم رسول, اُمّ أبیهات خوانده است
گفتم کم است دخت پیمبر بخوانمت

دکمه بازگشت به بالا