نذر

وا می کنم سوی تو تا بال و پرم را
حس می کنم شیرینی طعم حرم را
تا که حواسم پرت این و آن نباشد
خالی کن از غیر خودت دوروبرم را

مشهد

مشهد چه شکوه و کبریایی دارد
این کعبه عجب برو بیایی دارد

هر روز در ایوانِ طلا می گویم
ایوانِ نجف عجب صفایی دارد

حسن لطفی

شعر عید مبعث

آقا اگر به بزم تو مهمان نمی شدیم
اینگونه عاشقانه غزلخوان نمی شدیم
حتی اگر محبت بی حد تو نبود
سوگند برخودت که مسلمان نمی شدیم

زبانحال حضرت زهرا س

دیگر کنار بستر من دیده تر مکن

درد  دل  غریب  مرا  بیشتر نکن

وقتی که من به روی تو در باز میکنم

این قدر بر زمین ز خجالت نظر مکن

تو رسیدی

دل ما را ببر کنار خودت

تا مدینه به آن دیار خودت

آسمان به این بزرگی را

کرده ای مرکز مدار خودت

اینهمه دورویی

زیباترین بهانه برای سرودنی
تنها دلیل خلقت بود و نبودنی

با تو شروع میشود این بار شعر من
زیرا فقط تویی تو هوادار شعر من

بهشت خدا

سوگند میخورم ز بهشت خدا سر است
آن بقعه ای که مرقدآقای بی سر است

ای کاش قسمتم بشود چون شنیده ام
شبهای جمعه کرب وبلادیدنی تر است

محمد حسن بیات لو

اقرار میکنم

از جمعه های بی توچه دلگیرمیشوم
جان خودم ز جان خودم سیرمیشوم

با هر نفس که میکشم اقرار میکنم
از این نبودنت به خدا پیر میشوم

ابر چشمان

ابر چشمان خیس بارانم
میچکد قطره قطره برجانم

چقدر هول کرده ام امشب
چقدر و مضطر و پریشانم

امام زمان عج

باید از بندگی تو به خدایی برسیم

بعد از این حبس کشیدن به رهایی برسیم

بی طبیبانگی تو به خدا ممکن نیست

بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم

فیض عظیم

باید از بندگی تو به خدایی برسیم

بعد از این حبس کشیدن به رهایی برسیم

بی طبیبانگی تو به خدا ممکن نیست

بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم

آه کبود

بالت شکسته است و چه پرواز میکنی

این کاررا به نیت اعجاز میکنی

بابا که آمده به خرابه سخن بگو

داری چرابرای پدر ناز میکنی

دکمه بازگشت به بالا