تو کیستی که حرمت اسلام بند توست
معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست
بدو تولدت چه شد ای ماه هل اتی
بوسه به دست های تو زد شاه لافتی
تو کیستی که حرمت اسلام بند توست
معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست
بدو تولدت چه شد ای ماه هل اتی
بوسه به دست های تو زد شاه لافتی
قبول کن تو مرا تا که مستجاب شوم
دوباره گریه کنِ مادرت حساب شوم
مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن
ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم
رزق حلالِ فاطمی از آسمان نخورد
هر کس که غصه ی غمِ صاحب زمان نخورد
با بدترین گناه، تفاوت نمی کند
آن طاعتی که مُهر ولی پایِ آن نخورد
چه شد که مجتبی دگر به جز غم و فغان نداشت؟!
چه دیده بود در گذر، تحمل بیان نداشت؟!
چه حالتی است؟! آسمان چرا به خاک می کشد؟!
رشیده ی علی که قد و قامتی کمان نداشت!
فاطمه، سر منشأ اذکارِ اهل بیتی است
روضه هایش رحمت سرشارِ اهل بیتی است
آن قدر نامش بها دارد میان شاعران
نام زهرا، زینتِ اشعار اهل بیتی است
در لجن زار معاصی، از بها افتاده ایم
دور از مولای خود در تنگنا افتاده ایم
راه را گم کرده و بیراهه دائم می رویم
در غل و زنجیرِ اوهام خطا افتاده ایم
قسم به جلوه ی ایمان و عصمت زهرا
بیا که شاد شود قلب حضرت زهرا
گناهکاری ما را ببخش آقا جان
به حرمت نظر لطف و رحمت زهرا
قبول کن تو مرا تا که مستجاب شوم
دوباره گریه کنِ مادرت حساب شوم
مرا خرابِ خودت کن، خرابِ غیر نکن
ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم
با ضرب پا افتاد گل، گلزار خونی شد
در بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شد
خیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاه
گل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شد
بر شعله ی جگر، نم باران می آورند
باران نبود، دیده ی گریان می آورند
با هلهله کنار حرم دف نمی زنند
در پیش محتضر به خدا کف نمی زنند
کسی که از امام عصر خود خواهد وصالش را
کسی که آرزو دارد نظاره بر جمالش را
ندارد چاره ای جز این که بشناسد در این دنیا
صراط مستقیمش را، حرامش را، حلالش را
در بند مرتضاییم، بی جیره و مواجب
ما ریزه خوار شاهیم، او صاحب مواهب
از باده اش خرابیم، مست ابوترابیم
ما جای خود که یک عمر، حق بر علی است راغب