در درون میکده مخمور بودن خوب نیست
از بساط عشق بازان دور بودن خوب نیست
راز دل باید بیاید آخرش روی زبان
محضر معشوق ها معذور بودن خوب نیست
غصه َم گرفته است نگاهم نمیکنی
زهرای من نگاه به آهم نمیکنی؟
باشد قبول چشم تو آسیب دیده است
اما مرا دگر تو صدا هم نمیکنی!!!
اینقدر جولان نده با خنجرت دورو برش
چکمه ات را بی ادب بردار از روی پرش
گریه دارد میکند بالای مقتل مادرش
تا که نفرینت نکردم دست بردار از سرش
حُرمت کاشانه ات بین هیاهوها شکست
درب خانه با هجومخیل زالوها شکست
در همانشهری که روزی دست و بازوها شکست
شرم را خوردند , پس از آن حیا قِی کرده اند
سوی بیتت نا مسلمانان هجوم آورده اند
سفره وقتی پهن شد قطعا کرامت میشود
کاسه های خالی ما پر ز نعمت میشود
روی من را هر کجا رفتم زمین انداختند
جز در این خانه که بیچاره دعوت میشود
رفتی و روز و شبم.یکسره غمبار شده
نیستی خانه به روی سرم آوار شده
سهم دستان منم مثل تو دیوار شده
پسرت فاطمه تب کرده و بیمار شده
ای کشتی صبر علی پهلو گرفتی
با ناخوش احوالی گمانم خو گرفتی
دیشب خودم دیدم که بعد از جابه جایی
در بین بستر دست بر پهلو گرفتی
تا شما هستی نبی دلدار میخواهد چه کار
مرتضی با بودن تو یار میخواهد چه کار
مثل کوهی پشت مولا هستی و با این وجود
تیغ بران حیدر کرار میخواهد چه کار
نیست در زانوی من تاب و توانی فاطمه
کاش می شد بیشتر پیشم بمانی فاطمه
نیمه شب با سرفه های گاه و بی گاهت مدام
دخترت را پای بستر می نشانی فاطمه
امشب دوباره از می و باده بخوانید
اذن دخول از پای سجاده بخوانید
عزم زیارتکرده ام میل پریدن
من را کبوتر چاهی ساده بخوانید
آتش گرفت کاشانه ات مانند زهرا س
می سوخت درب خانه ات مانند زهرا س
آسیب دیده شانه ات مانند زهرا س
شد روضه جانانه ات مانند زهرا س
کوله باری مملو از بار گناه آورده ام
باز هم در محضرت روی سیاه آورده ام
از همه جا رانده و سویت پناه آورده ام
هستی ام را با امید یک نگاه آورده ام