می رود سمت برادر

می رود سمت برادر به تنش تب دارد
دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد
به فدای سر تو ! هرچه که دارم این است
چه کنم؟هست همین هرچه که زینب دارد

غرق نور کن

بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن

چشم امید من به دوتا قطره اشک بود
این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن

حرم تعطیل !

حال و روزم مثِ اون روزاس که
توی جبهه پدرم می جنگید
همه ی عمرش از اینکه راهِ
کربلا بسته باشه می ترسید

سوز جگر

اولین بیت شد این مصرع بسم الله است
قلم از آنچه در افکار من است آگاه است
پُر مضمونم و بیت الغزلی در راه است
صحبت از حضرت خورشید، سخن از ماه است

آیات غمزه

شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید
گفت از الست و قافیه قالو بلی شنید
صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید

شوق اشتیاق

غیر از تو را زبان من املا نمی کند
جزگفتن از تو را قلم انشا نمی کند
شاعر تو را نوشته و حاشا نمی کند
جز در سرودن از تو زبان وا نمی کند

دلش زنده شد به عشق

قیام سرخی اگر هست از قیام فاطمه داریم
که ما هرآنچه که داریم از مرام فاطمه داریم

نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق، هان چه نشستید؟
مگر نه زندگی خویش از دوام فاطمه داریم

اُمّت حسن

شعرِ من واژه ی من لُبِّ کلامم حسن است
شب سلامم حسن و صبح سلامم حسن است

با حسن زنده و با عشق حسن خواهم مُرد
حُسنِ مطلع حسن و حُسنِ ختامم حسن است

یا الله

فکر کن ظهر شود روز به آخر برسد
لحظه ها بگذرد و ساعت خنجر برسد

لحظه ی آخر گودال به کندی برود
خنجر شمر سراسیمه به حنجر برسد

یا رضیع الحسین

از خواب ناز کودک من پا نمی شود
می خواستم که پا شود اما نمی شود

هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه
سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود

هیبت اولاد علی

می رود سمت برادر به تنش تب دارد
دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد
به فدای سر تو ! هرچه که دارم این است
چه کنم؟هست همین هرچه که زینب دارد

زندگی بی عمو

من نمیخوام تو خیمه ها باشم
زندگی بی عمو مگه میشه؟!
دلم از غصه پاره شد عمه
دل پاره رفو مگه میشه؟!

دکمه بازگشت به بالا