دل من گم شد اگر پیدا شد بسپارید امانات رضا
و اگر از تپش افتاد دلم ببریدش به ملاقات رضا
از رضا خواسته ام تا شاید بگذارد که غلامش بشوم
همه گفتند محال است ولی دلخوشم من به محالات رضا
دل من گم شد اگر پیدا شد بسپارید امانات رضا
و اگر از تپش افتاد دلم ببریدش به ملاقات رضا
از رضا خواسته ام تا شاید بگذارد که غلامش بشوم
همه گفتند محال است ولی دلخوشم من به محالات رضا
آنقدر خسته ام , قدمم پا نمی دهد
گاهی مسیر از من عابر کلافه است
وقتی پیاده راهی این جاده می شوم
حتی برای من چمدان هم اضافه است
بشنو از من دارم از یارم حکایت می کنم
سینه ای دارم کز آن شرح محبت می کنم
هر جوانی را دلی هر عاشقی را سینه ای است
من دلی دارم که آن را وقف هیات می کنم
صحن , یکباره به آوای تو برمی خیزد
جمعیت پیش قدمهای تو برمی خیزد
تو فلج بودی و ارباب شفایت داده
صحن پیداست که در پای تو برمی خیزد
حسن مرا که بی قرار می کند حسن
به جرعه ای خمار می کند
مرا که مست , می , برای غیر مست
شراب را شرار می کند حسن
سرمایه ات خرج مسلمانی ما شد
حق مسلمانی ما با تو ادا شد
دستت کلید قفل های بسته بوده
پیغمبر از دستان تو حاجت روا شد
شاید تو را شبیه خودت صاف و ساده , نه
شاید تو را به شکل همین قالبی که هست
مثل غزل که نه , دو سه ترفند لازم است
تا سوژه تو را به نخ چارپاره بست
دشمنت آمد و دستان دعایم را دید
چهره مضطرب و غرق حیایم را دید
سعی کردم که نبیند ولی انگار نشد
زینت گوش و النگوی رهایم را دید
هی نقشه می کشند که بلوا به پا کنند
من را به درد بی پدری مبتلا کنند
اینها تمام از پدرت زخم خورده اند
پس آمدند از دل خود عقده وا کنند
گرچه یکی یکی و جدا می برندمان
شکر خدا به کرببلا می برندمان
ماه محرم است و زمان غرق ماتم است
باز این چه شورش است و کجا می برندمان؟
وقتی از کوچه نا امید شدند آتش و در به کارشان آمد
هرچه سیلی افاقه ای ننمود هیزم تر به کارشان آمد
ریسمان هست دست حیدر هست , این وسط آن غلاف کارش چیست
احتیاجی نبود اوّل کار , دست آخر به کارشان آمد
چه خوب میشد اگر ما بزرگتر بودیم
شبیه مادرمانی اور پدر بودیم
درون خانه نشستیم و رفت مادرمان
به جای مادرمان کاش پشت در بودیم