هر که می آید به این در می شود پس محترم
یا شود مانند نوکر می شود پس محترم
هرکه زوّارت شود در چند جا یاری کنی
زایرت حتّی به محشر می شود پس محترم
هر که می آید به این در می شود پس محترم
یا شود مانند نوکر می شود پس محترم
هرکه زوّارت شود در چند جا یاری کنی
زایرت حتّی به محشر می شود پس محترم
مهربان تر از شما ماندم که پیدا می شود؟
یا کسی در این جهان مثلِ تو آقا می شود؟
ای طبیبِ دردها،با کوهی از درد آمدم
دردِ من با گوشه ی چشمت مداوا میشود
قطعاً خدا می خواست تا جانان تو باشی
تا هشتمین آیینه ی قرآن تو باشی
هرکس تو را دارد یقین اهلِ نجات است
گویا خدا می خواست که میزان تو باشی
لطفِ بی حدّ تو در بند کشد انسان را
پر و بالی بدهد هر نَفَست ایمان را
بانویی!محترمه، عالمه و باهیبت
سر به تعظیم کشاندی همه ی نِسوان را
دخترِ حضرت ِ موسی ..هنرت موسایی
ای صداقت ز نامتان جاری
حرف حق در کلامتان جاری
شهدِ شیرین معرفت با توست
معرفت ها ز کامتان جاری
پیری شکسته مانده و دستانِ بسته
از هم گسسته مانده و دستانِ بسته
پیری که باشد آبرو دارِ قبیله
از پا نشسته مانده و دستانِ بسته
با ضربتی تمامِ تنت سرخ گشته است
بابایِ خسته ام!بدنت سرخ گشته است
فواره زد ز فرقِ سرت خون تازه و..
سر پنجه های بت شکنت سرخ گشته است
تا که بر روی لبم «حسن جان»دارم
از همین نامِ مبارک به دلم جان دارم
او ز دستانِ کریمانه عطا فرموده..
هر چه دارم همه از لطفِ کریمان دارم
با تو دنیایم پُر از احساس و عرفان می شود
مِهرِ تو آمیخته با شیره ی جان می شود
ای امامِ باصفا ..دوّم ولیِ قلبِ ما
یک نگاهت بر دلِ ما شکلِ باران می شود
نیمه ی ماه رسید و قمری پیدا شد
از فرا سویِ زمان راهبری پیدا شد
نیمه ی ماه رسید و نَفَسم بالا رفت
نَفَسِ تازه تر از تازه تری پیدا شد
ای که در حُجب و حیا،رتبه ی والا داری
بانوی عشقی و در قلبِ نبی جا داری
قلبِ تو خانه ی اسرارِ الهی باشد
در دلت وسعتِ صد پهنه ی دریا داری
ای که هستی از رگِ گردن به ما نزدیک تر
بی تو باشد بر دلم دامِ خطا نزدیک تر
من کی ام؟یک بنده ای که روسیاه و بی وفاست
عبد تو با توست بر عهد و وفا نزدیک تر