نامم رقیه است نزن ناشناس نیست
صبّم نکن , کنیز خدا ناسپاس نیست
من دختر صغیره سالار زینبم
فحشم نده که منزلتم جز سپاس نیست
نامم رقیه است نزن ناشناس نیست
صبّم نکن , کنیز خدا ناسپاس نیست
من دختر صغیره سالار زینبم
فحشم نده که منزلتم جز سپاس نیست
با احتیاج آمده ام هیئت حسین
اعجاز می کند بخدا محنت حسین
سائل کجاست تا بدهد سلطنت به او
اقبال کرده است به من دولت حسین
اسرار نهان را سر بازار کشیدند
آتش به دل عترت اطهار کشیدند
دروازه ساعات که در شأن حرم نیست
ناموس خدا را سوی انظار کشیدند
با همین سوز که دارم بنویسید حسین
هر که پرسیدز یارم بنویسید حسین
ثبت احوال من از ناحیه ارباب است
هممه اهل و تبارمبنویسید حسین
از وطن راهت کجا افتاده آواره حسین
کشتی از دریا جدا افتاده آواره حسین
دیدی آخر راست شد دلشوره های خواهرت
راه ما در کربلا افتاده آواره حسین
در دلِوحی سخن از تب و تاب است هنوز
قابقوسین به چشمان تو قاب است هنوز
وصفِ قدوسهمان آیۀ وحیٌ یوحی است
لطفروح القُدس آئینۀ ناب است هنوز
قربان چشم یار که مانده به راه من
از دور هم به سوی تو باشد نگاه من
من از قرارگاه شب قدر آمدم
یعنی غروب مُزدلفه شد پناه من
کیست از این بی نوا بیچاره تر
کیست در کویت ز من آواره تر
کیست در آوارگی صاحب مکان
هر کجا باشم کنار لا مکان
ای عمر پر درد و بلا بار سفر بند
امروز با زهر جفا بار سفر بند
ای عمر از دامان صبرم دست بردار
ای زهر در این سینه هرچه هست بردار
راضى مشو که رانده از اینجا کنى مرا
خواهى مگر که از سر خود وا کنى مرا
کوشش مکن به دورى خود عادتم دهى
دارم امید حلّ معما کنى مرا
باید گریست با همه ی ناله دارها
بر کربلا و قافله ی یادگارها
تنهاترین امام که مانده ز کربلا
رنجی کشیده از همه ی روزگارها
از سوز تشنگی جگرم ناله می کند
نذر حسین, روضه ی ده ساله می کند
یاد لبان خشک و عطش خورده ی حسین
بین دو نهر آب مرا واله می کند