یکبارهاشکِ شوق ز چشمم روانه شد
تا عطر گیسوی تو در عالم روانه شد
حُسن تو یوسفانه به بازار رخنه کرد
عشقِ تو در ضمیرِ منِ زار رِخنه کرد
یکبارهاشکِ شوق ز چشمم روانه شد
تا عطر گیسوی تو در عالم روانه شد
حُسن تو یوسفانه به بازار رخنه کرد
عشقِ تو در ضمیرِ منِ زار رِخنه کرد
ای توتیای حور و مَلَک خاک پای تو
ای بهتر از بهشت برین سامرای تو
تنها نه سامرا، نه زمین و اهالی اش
هفت آسمان نشسته به زیر لوای تو
در غربت این شهر چون جانت فدا شد
شرمندگی از تو نصیــب سامرا شد
این خاک اگر تا حال سُرِّ مَنْ رَایٰ بود
بعد از عـروجت تا ابد دار العزا شد
تا باب فیض ، رو به دلم باز می شود
شعرم به شوق مدح تو آغاز می شود
همچون کلیم کار من اعجاز می شود
احساس قلبی ام به تو ابراز می شود
” این بارگاه قدس که از عرش برتر است
آرامگاه دختر موسی بن جعفر است “
جانم فدای گنبد زردش که سال هاست
خورشید از تشعشع نورش ، منّور است
وقت ادای حقّ رسول مُکرّم است
نُوحُواعَلیَالحُسَین کههنگامهی غَماست
شَهرُالبُکاء و خاصترینماهِسالِ ماست
(اینرستخیزِ عامکه نامشمُحرّم است)*
از غمِ دلم خدا خبر داره
اگه من آه بِکشم اثر داره
مثه من چند نفرو سراغ دارین؟
کهدلِسوختهیشلعهور داره
منم خاک پای امام جواد
گدایم گدای امام جواد
پدرمادرم؛قوموخویشم؛خودم
الهی فدای امام جواد
کمتر از هیچم اگه زیاد میخوام
از خوده باب المراد،مراد میخوام
میدونم کمم نمیزارن آخــه
حاجتامو از امام جواد میخوام
تو مجموعهی لطف و جود و عطایی
تو یک چشمه از جوشش هَل اَتایی
تو دریاچه نه ؛ بَحر بی انتهایی
چهگویمکههستی؟چهگویمچههایی؟
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی
هم گرفتاره امام صادقیم
هم عزادار امام صادقیم
وقتیروضهشعبهایازحرمه
ماها زوّار امام صادقیم
میان آتش نمرود پیکرِ تو نسوخت
شبیهمادرمظلومهات پرِ تو نسوخت
اگرچهاز سر دوشتکشیدهشد؛امّا
هزار شُکر عبای مُطهّرِ تو نسوخت