موسی بن جعفر

از حال و روزش آسمان حالی مکدر داشت
رنگی کبود و دیده ای دلواپس و تر داشت

خورشید در زنجیر بود و نور می افشاند
او چشم هایی نافذ و قدیسه پرور داشت

یا حسین(ع)

ای آنکه نامت موجب شیدایی جبریل شد
شبنم زداغت رفته رفته جان گرفت و نیل شد

اندازه ی عرش خدا،رفعت گرفت این خانه ها
روی زمین وقتی برایت روضه ای تشکیل شد

سلوک نوری خورشید

برای طوف نجف واژه ها قطار شدند
به یمن مدح علی ،جمله رستگار شدند

حدیث منزلت بوتراب را گفتند
به سوی خانه خورشید رهسپار شدند

ادخلوها بسلامٍ

فهمید عالم رحمت سرشار را؟ نه
راز دل گنجینه الاسرار را؟ نه
او نیمه ی شب درد را از یاد برده
اما دم “الجار ثم الدار” را نه

روضه رضوانه

لبخند نور جان بدمد در تن بهشت
نور تو جلوه ای کند از روزن بهشت
قیمت گرفت روضه رضوانه، چون نشست
گرد و غباره راه تو بر دامن بهشت

جلوه ی نور

قسم به صبح تجلی به ناز آینه ها
که هست جلوه ی نورت نیاز آینه ها

سلوک آینه یعنی تو را نشان دادن
شکسته بعد تو دیگر نماز آینه ها

بساط عزا

برپا شده بساط عزای طهور تو
باران نشسته کنج نگاه نمور تو
ای شاخه ی شکسته و طوبای سوخته
موسی نشسته فیض بگیرد زطور تو

رنگ نیلگون بر تن

واژه ها سوگوار واژه ی نور
واژه ای سر به روی زانو داشت
واژه ای فاش روضه میخواند و
واژه ای دست روی پهلو داشت

گل یاس

گل یاسی که بر خاشاک هم جود و تفضل داشت
به دامانش گل نرگس، گل مریم، توسل داشت

همان که سوره ی کوثر به شان او شده نازل
که هنگام نزولش عرش هم حال تغزل داشت

حضرت حوریه

جسارت کرد شعله، مشت زد بر روی در آتش
حیا را زیر پا بگذاشت و شد شعله ور آتش
همیشه آب بر آتش اثر دارد ولی این بار
ندارد رحم بر چشمان بارانی و تر آتش

ستون عرش

به شوق از تو سرودن حروف جان بدهند
اگر اجازه مدحت به این زبان بدهند
تمام ثانیه ها گریه برغمت کردند
که تسلیت به دل صاحب الزمان بدهند

لطف کریم ها

رنگ سپید رنگ حنای سرت شده است
لب بسته ای و خون دلت ساغرت شده است

خطبه بخوان به رقص درآور کلام را
نهج البلاغه مشتری منبرت شده است

دکمه بازگشت به بالا