شعر شهادت امام كاظم (ع)

موسي بن جعفر

از حال و روزش آسمان حالی مکدر داشت
رنگی کبود و دیده ای دلواپس و تر داشت

خورشید در زنجیر بود و نور می افشاند
او چشم هایی نافذ و قدیسه پرور داشت

زندان در آغوشش گرفت و نورباران شد
چون بوریایی که کسی را گرم در بر داشت

پایش شکست و آه زهرا رفت تا بالا
یعنی ستون عرش آن لحظه ترک بر داشت

با چشم نیمه بسته جان می داد؛ یعنی که
شوق وصال دخترش را بار دیگر داشت

زندان به زندان مجلس روضه عوض میکرد
بر لب نوای یاحسین و وای مادر داشت

وقتی کبودی تنش تکثیر شد گفتند:
او هیاتی در سینه اش از داغ کوثر داشت

او ترجمان زخم های کوچه و در بود
بر روی جسمش بیت الاحزانی مصور داشت

مقتل نویسان شرح میدادند عاشورا
آهی که در بین گلو، موسی بن جعفر داشت

زیر گلویش زخم شد، اما جدا هرگز
در لحظه جان دادن خود سایه سر داشت

با روضه های قتلگاه جد خود جان داد
با هفتمین زخمی که جدش روی حنجر داشت

حجت الاسلام محسن حنیفی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا