اول شعر چرا شمر!سخن ریخت بهم

اول شعر چرا شمر!سخن ریخت بهم
با سنان است سنان وای دهن ریخت بهم

روضه خوان گفت که با چکمه کسی می آید
مادری را وسط سینه زدن ریخت بهم

بابای خوبم

شد پخش به صحرا همه ی پیکرت از عمد
شد جسم تو مانند علی اکبرت از عمد

بسیار کریمی چه نیاز است به شاهد
بردی وسط قتلگه انگشترت از عمد

آه

هر چند که دارم گله بگذار بماند
روشن شدن مسئله بگذار بماند

با دیدنم از خنده ی هر دختر شامی
سر رفت دگر حوصله بگذار بماند

پهن کردم گوشه ی میخانه ای سجاده ام
در همان گوشه ؛ الی یوم الابد افتاده ام

گوشه گیری سلک مستان در میخانه بود
بسکه می خوردم خودم امروز عین باده ام

ببین روضه ی تنها شدنم را

برگرد،شکستند عقیق یمنم را
برگرد،ببین روضه ی تنها شدنم را

جز طوعه در این شهر پر از خدعه و نیرنگ
نشنید کسی نیمه ی شب در زدنم را

حضرت عشق

کار دارد در کنارت باز مشکل میشود
پس کجا این صد دل بیچاره یک دل میشود

من برای درد دل کردن که اینجا نیستم
آمدم با این یقین که عشق حاصل میشود

السلام و علیک یا حمزه(ع)

السلام و علیک یا حمزه،ای عموجان منم رسول خدا
ای علمدار لشگر اسلام،ای ملقب به سیدالشهدا

چه بلائی سر تو آوردند،مثله کرده کسی تمام تنت
با وجودی که سر به تن داری،وای من وای من لب و دهنت

یا علی مددی

باز شد از جگر سوخته راهی به نجف
طالبم طالب یک عمر نگاهی به نجف

شده مابین دوجا قبله نما سرگردان
گاه بر کعبه کنم سجده و گاهی به نجف

اگرمیتوانی بمانی بمان

زهرا اگر بمانی و غم را رها کنی
از نو دوباره زندگی ام را بنا کنی

تنها همین که دست نگیری به پهلویت
دردی که هست در جگرم را دوا کنی

یا علی ابن موسی الرضا(ع)

با گدا سلطان ما دمخورتر از این حرف هاست
دست ما خالی و دستش پرتر از این حرف هاست

هر گنه کاری در این صحن و سرا شد پاک پاک
قطره اشکی از محبت کرتر از این حر هاست

واویلا

آتش زده به جان همه اصغر رباب
می سوخت در بیان غمش حنجر رباب

در زیر آفتاب فقط گریه میکند
بیزار بوده است ز سایه سر رباب

جانم رضا(ع)

برای اهل دل بهتر مقدس میشود معنا
یقینأ پای این منبر مقدس میشود معنا

طلا که جای خود دارد غبار اینجا طلا گردد
همیشه محضر دلبر مقدس میشود معنا

دکمه بازگشت به بالا