تصویر خداوند

ای اسم ‌تو‌ با اسمِ ‌خدا شانه به شانه
ای ذات تو مانند خداوند یگانه

تصویر خداوند شدی در رُخ انسان
فرزند نزاییده شبیه تو‌ زمانه

ربیَّ الاعلی

آنان که بحر را به نظر در سبو کنند
آیا شود سبویِ مرا زیر و رو کنند؟
دل را حرارتِ غم ِ تو کم نمیشود
مارا اگر به چشمه ی زمزم فرو کنند

راهِ حل

ویران شدم که تو برسی بانیَم شوی

احوال پُرس هر شبِ بارانیَم شوی

نزدیکِ زخم ِ این دلِ زندانیَم شوی

تا راهِ حل ِ دردِ پریشانیَم شوی

حال دعا

گریم نمیگیرد!بکا را دادم از دست
یعنی کلید خیرهارا دادم از دست
تحسین یک عده مرا در عجب انداخت
رفتم پی مردم خدارا دادم از دست

نمیخوای بیای آقا؟

وقتی که ندارمت رو پای کی سر بذارم
تو کدوم جاده باید گلای نرگس بیارم

همش از وعده ی اومدن شنیدن سخته
همه رو دیدن و روی تو ندیدن سخته

یا ولی الله

اگر تیغ تو سردمدار جنگ نهروان باشد
یقین دارم که خون کشته ها نهری روان باشد

برایش فتح خیبر کار سختی نیست وقتی که
در اوج نوجوانی فاتح هفت اسمان باشد

لیلا تر از لیلا

امشب بر آنم تا برایت در همین دنیا
با حشر ابیات غزل محشر کنم بر پا

امشب بر آنم تا تو را خورشید بنویسم
اما کجا خورشید می تابد چنین زهرا

ولای مرتضی

دم به دم دم از ولای مرتضی باید زدن
دست دل در دامن آل عبا باید زدن

نقش حُب خاندان بر لوح جان باید نگاشت
مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن

خورشید من

هرگز ندیده کس به دو عالم زن این‌چنین

خون خوردن آن‌چنان و سخن گفتن این‌چنین

در قصر ظالمان به تظلم که دیده است

شیرآفرین‌زنی که کند شیون این‌چنین

ضربه کاری بود و مادر بی هوا از پا فتاد
بسکه غافلگیر شد, روی زمین درجا فتاد

گوشوارِ مادرم در کوچه شد پخشِ زمین
نقش سیلی بر رخِ انسیهٔ حورا فتاد

یا زهرا(س)

زهرا اگر به صورت کامل بیان شود

زیر و زبر تمام زمین و زمان شود

گرچه خودش به پای علی پیر شد ولی

یک جلوه اش بس است که عالم جوان شود

کجایی آقا؟

چه قدر اشک بریزم به جدایی آقا؟
من دلم تنگ شده, تنگ, کجایی آقا؟

همه دارند به تنهایی من می‎خندند
به همه گفته‏‎ام این جمعه می‎آیی آقا

دکمه بازگشت به بالا