گهواره ای می جنبد و عالم اسیرش
بابا تصدق می کند هستی فقیرش
دلداده لیلا و علی هم گشته دلبر
اکبر به دنیا آمده الله اکبر
مادرم گفت که شیر من حلالت اما . . .
شرطش این است که جان جز ره جانان ندهی
من به عشقی به تو شیر داده ام , نامردی . . .
در ره عشق اباالفضل ع اگر جان ندهی
محمد هاشم مصطفوی
دل را نبوده در ره عشقت ملال کم
از بس به ذات توست مسیر وصال کم
هر قدر هم که مادح و شاعر شود زیاد
نشنیده باز گوش تو الفاظ لال کم
بر روی تخته بود ولی پیرهن که داشت
هنگام دفن , پیکر پاکش کفن که داشت
از بس که زَجرِ دوره زندان کشیده بود.
پیکر نمانده بود, ولی نیمه تن که داشت
آقا برای بوسه دختر دهن که داشت…
رسول ملکی
بر روی تخته ای بدنش را گرفته اند
حمال ها به دوش, تنش را گرفته اند
باچشم پر ز اشک تمام ملایکه
بر سینه داغ سوختنش را گرفته اند
رسول ملکی
قبل هجران تو آقا ما به هجران رفته ایم
خود سرانه کو به کو دنبال شیطان رفته ایم
یک هزار و سیصد و چندی است غیبت خورده ایم
تو تماما حاضری و ما به هجران رفته ایم
عالم اگر قطره است, دریا میشود زینب
اشک علی و اشک زهرا میشود زینب
صبر حسن در اوج, معنا میشود زینب
سرجمع, مجموع دو دنیا میشود زینب
بنده ی نفسم شدم, سوز و نوایم رفت… رفت
از نفس افتادم و حال دعایم رفت… رفت
غفلتم توفیق توبه کردنم را برده است
از قنوتم رَبَّنٰا إغْفِرْ لَنٰایم رفت… رفت
آلوده ام, آلوده را هم راه باید داد
راهى نشان بر بنده گمراه باید داد
شرمنده ام, شرمنده را تکریم باید کرد
تا مى شود شرمنده را درگاه باید داد
مشهد نجف , مدینه نجف , کربلا نجف
مکه نجف , دمشق نجف , سامرا نجف
هفت آسمان نجف شده عالم نجف شده است
زیباترین پدیده ی ارض و سما : نجف
میکده پر ز می شده ساقی
من بیچاره پشت در ماندم
بین طعنه… میان زخم زبان…
نامتان را به روی لب خواندم
خوردنی جام بلا بود که ما هم خوردیم
غصه کرب وبلا بود که ما هم خوردیم
گفتنی روضه آب است که ما هم گفتیم
ازغم طفل رباب است که ما هم گفتیم