آقا اجازه , دل زده ام از تمامشهر
بی تودلم گرفته از این ازدحام شهر
آقااجازه , دست خودم نیست خسته ام
دردرس عشق من صف آ خر نشسته ام
آقا اجازه , دل زده ام از تمامشهر
بی تودلم گرفته از این ازدحام شهر
آقااجازه , دست خودم نیست خسته ام
دردرس عشق من صف آ خر نشسته ام
گل باغ جنان بودیم و رفتیم
پیمبر را نشان بودیم و رفتیم
مدینه ای تمام خاطراتم!
(اگر بار گران بودیم و رفتیم)
ای قاری مقیم سیه چال, ای غریب
وی هم صدای قاری گودال, ای غریب
قرآن بخوان که صوتِ رسایت حسینی است
ای قاریشکسته پر و بال, ای غریب
چقدر دربه درم بشنومصدایت را
اذان به وقت تماشایچشم هایت را
بگو که شاعرت از توچگونه ننویسد؟
که بین هر غزلی دیدهرد پایت را
دائم به سرم فکر علی نیست که هست”
هرشب به لبم ذکر علی نیست که هست”
دیگر چه سعادتی بود بهتر از این
در سینه ی من مهر علی نیست که هست”
مهاجر
بازقلم در عطش کوثراست
تشنه یتوصیف یل خیبر است
آنکهچکیدست ز دریای عشق
نامگرفته ست ز اعلای عشق
حرف دل است آمده و رد نمی شود
او بوده است پس علی آمد نمی شود
کعبه مکان جلوه ی او باشد و زمان
هرگز به روح جاری او سد نمی شود
درساعتی شگفت, مکعّب شکست و بعد
مردیبه جای قبله ی مردم نشست و بعد
رکعـتشـدو نمـاز شدو حمـد و سوره شد
آمـدطلسم مسجـدیـان را شکــست و بعد
کیست این بانو که هرجا می گذارد پا سر است!
خاک پایش از تمام مردم دنیا سر است!
در به خاک پایش افتادن تأمل نارواست
هر که نشناسد در این هنگامه سر از پا سر است!
درجهان منصب شاهی به گدایان زمان کارش نیست
چونبجز رشته نخی ارزش و سرمایه ی بازارش نیست
خاک وافلاک جدایند و زهم فاصله دارند زیاد
غنچه یگل به خودش نازد و مقیاس به یک خارش نیست
متوکل شدن چه آسان است در دلی میلشر اگر باشد
سهم ابلیس می شود انسان از خدا بی خبر اگر باشد
می کشد شعله روح شیطانی از دل ازدحام و می شکند
حرمت عصمت خدا, حتی فاطمه پشت در اگر باشد
مویم سپید می کنی اما نمی کشی
جانم به لب رسیده که من را نمیکشی
از پیرمردهای عزایت شنیده ام
ما را که پیر کرده ای آقا نمی کشی