میشود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر
هست اما بخشش تو از گناهم بیشتر
بسکه تن دادم به عصیان و خطا این روزها
دور شد از خانهات اینگونه راهم بیشتر
میشود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر
هست اما بخشش تو از گناهم بیشتر
بسکه تن دادم به عصیان و خطا این روزها
دور شد از خانهات اینگونه راهم بیشتر
نسیمی آمد و درهای آسمان وا شد
در آسمان مدینه ستاره پیدا شد
همینکه غنچهی یاسی دگر شکوفا شد
خبر رسید دوباره حسین بابا شد
خبر رسید به دریا خدا گوهر داده
به شاخ و برگ ولا باز برگ و بر داده
به خانوادهی زهرا اگر پسر داده
دعای نیمه شب مادری ثمر داده
دارم به لب همچون رطب نام تو را ای مهجبین
بسکه ادب میر عرب داری تو از امالبنین
امشب رسیدم محضرت شاید تو را پیدا کنم
شاید کمی اذنم دهی با تو کمی نجوا کنم
بی خود نماز مرد, نشسته نمیشود
یا دست پر ورم که شکسته نمیشود
سِنِ زیاد, عاقبتش مو سفیدی است
بی خود کسی ز عمر, که خسته نمیشود
هرجا گرفتار است حتماً باب حاجت هست
قبله که باشد هر طرف عرض ارادت هست
مرغ دل ما را اگر شوق زیارت هست
در سینهها روحیه و میل شهادت هست
شاهنشهند و بنده نوازند و دلبرند
آنانکه غرق طاعت الله و اکبرند
فرقی نمیکند به گدا الطفاتشان
هر دو, کریمِ ایل و تبار پیمبرند
به خسته حالیم ای پادشاه ارحمنی
به اشک چشم ترم یا اِله, ارحمنی
کشاندهام سرِ این سفره اعترافم را
نمانده از نفسم غیر آه ارحمنی
این آخرین روز است از سالی که دارم
شرمندگی مانده از احوالی که دارم
حال مرا تغییر ده یا احسنالحال
آشفته هستم با همین حالی که دارم
دخیل بستهام امشب پرِ عبایت را
مگر نگاه کنی حال این گدایت را
ز من زُراره بساز ای امامِ خوبیها
خدا به دست تو داده فقط هدایت را
کسی از خانهاش هر شب گذر روحالامین دارد
که از ترس خدا در سجده پینه بر جبین دارد
کسی که همسر شیر خدا باشد یقین دارم
خبر از عالم لاهوت و از عرش برین دارد
آیینهی مرد جمل یعنی اباالفضل
سردار و میرِ بی بدل یعنی اباالفضل
والفجر و والشمسالضحی یعنی حسین و
حی علی خیرالعمل یعنی اباالفضل