گفتند خالق تو، دارد بنای عفوت
با سر دویده ام چون دارم هوای عفوت
از روسیاهِ بدکار یک بار، دل نکندی
جرم مرا نوشتی، یک عمر پای عفوت
گفتند خالق تو، دارد بنای عفوت
با سر دویده ام چون دارم هوای عفوت
از روسیاهِ بدکار یک بار، دل نکندی
جرم مرا نوشتی، یک عمر پای عفوت
پای کوه عفو تو کوه خطا آورده ام
دست من خالی است پیش تو ترا آورده ام
ای که پوشاندی مرا وقت گناه و معصیت
کوله بار جرم خود را بیصدا آورده ام
دوباره دست به روی سر گدا بکشید
دوباره پرده به روی گناه ما بکشید
بی آبرو و خطاکار و مست عصیانم
کشان کشان دل من را سوی خدا بکشید
مرا آفریده خدای حسن
برای خودش نه، برای حسن
میفتم از امشب به پای حسن
گدایم گدایم گدای حسن
گوشه هایی از مناجات سحر دارد لبم
موقع بوسه به خاک پا هنر دارد لبم
جای حرمان و عطش، قند و شکر دارد لبم
از حوالی سبو و می گذر دارد لبم
مسندنشین عالم بالا خدیجه
فخر قریش و همدم طاها خدیجه
ام الائمه مادر زهرا خدیجه
مادربزرگ زینب کبرا خدیجه
تشنه ام! آب در این مشک ندارم چه کنم
آمدم گریه کنم اشک ندارم چه کنم
طبل رسوایی من را سر بازار زدند
آبروریزی من را همه جا، جار زدند
اگرچه سائل از اینجا بی ادّعا نگذشت
کریم، لحظه ای از خواهش گدا نگذشت
به رغم اینهمه گردن کِشیدنم یکبار 
ز حرمتِ منِ بی آبرو خدا نگذشت
بر سرم دادی بزن، فریاد کن
بندهء بیچاره را آزاد کن
جوششی بین دلم ایجاد کن
خانهء ویرانه را آباد کن
با همین روی سیاهم بار بستم آمدم
زشت و زیبا، خوب یا بد، هرچه هستم آمدم
غصه ام را بیشتر از خلق، مادر میخورد
طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد
نارفیقان سنگشان را بر سبوی من زدند
چوب حرّاجی خود بر آبروی من زدند
دوره ام کردند دور سفرهء مهمانی و
بی تعارف، نیش و طعنه سمت و سوی من زدند
در مناجات خدا از همه بهتر گریه است
آب تطهیر گناه، اول و آخر گریه است
زحمت پای ورم کرده ی مادر شده است 
تا بفهمیم که قصد از می کوثر گریه است