چشمان تو زیباست حتی روی نیزه
می ایستم پای تو رودرروی نیزه
بالانشینی جایگاه قاریان است
ای قاری زینب نه دیگر روی نیزه
چشمان تو زیباست حتی روی نیزه
می ایستم پای تو رودرروی نیزه
بالانشینی جایگاه قاریان است
ای قاری زینب نه دیگر روی نیزه
چارده قرن بدون تو به ما سخت گذشت
از زمانی که تو رفتی به گدا سخت گذشت
ما در آغوش تو بودیم زمانی اما
از زمانی که شدیم از تو جدا سخت گذشت
گرچه کم هستند خیلی، یار اما مانده است
هر کسی که انتخابش کرده زهرا مانده است
بین طومارش زهیر و عابس و جون و حبیب..
حر که نامش هست اینجا، پس کجا جا مانده است؟
گویند وداع خواهرت طول کشید
چون بوسه به جای مادرت طول کشید
از جای کشیدن قدم هات به خاک
پیداست بریدن سرت طول کشید
ای خستهی لب تشنهی از حال رفته
رفتی و بعد از رفتنت خلخال رفته
رفتی ندیدی خواهر پردهنشینت
مانند حیدر در دل جنجال رفته
محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود
یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود
پیکرش تا جدا جدا میشد
کار زینب خدا خدا میشد
آیهی محکم کتاب خدا
زیر خنجر هجا هجا میشد
مستقیماً به دلِ مضطرِ زینب میرفت
نیزه ای که به تن شاه مُوَرَب میرفت
مقتل از خونِ جراحاتِ تنش تَر شده بود
خون او در رگِ خشکیدهی مذهب میرفت
نورحق، پیشانیاش از ظلمت باطل شکست
حرمت آل عبا در کربلا کامل شکست
کار چوب و سنگ و تیر و نیزه و خنجر نبود
چهره اش در علقمه بعد از ابوفاضل شکست
گاهی غریبِ فاطمه بر زین وداع کرد
گاهی ز مرکب آمده پایین وداع کرد
نزدیک بود، اهل مُخیم فدا شوند
از بس امام عاطفه سنگین وداع کرد
تا قنوتَت رو به سوی یار بالا م یرود
بر دو دستت آسمان انگار بالا م یرود
پرچمت را از زمانی که در خانه زدم
برکت و نور از در و دیوار بالا میرود
محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود
یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود