پشت در ای گل من برگ و برت مانده بهجا
ملک سوخته ام بال و پرت مانده به جا
پر شده شهر از اینکه تو دگر خواهی رفت
روی دیوار گلی ام خبرت مانده به جا
پشت در ای گل من برگ و برت مانده بهجا
ملک سوخته ام بال و پرت مانده به جا
پر شده شهر از اینکه تو دگر خواهی رفت
روی دیوار گلی ام خبرت مانده به جا
دمی که شعله به دارالشفای من افتاد
به پشت خانه ی من جانفدای من افتاد
دری که سوخت اساسا ز پایه اش سست است
لگد زدند و در این سرای من افتاد
نور تو گر نبود مسلمان نمی شدم
بر سفره ی کریم تو مهمان نمی شدم
لطف محمدی تو بر من مقام داد
ورنه ز نسل حضرت سلمان نمی شدم
این جمعه هم نیامدی و گریه سر کنم
باید دوباره بی تو شبم را سحر کنم
آخر نمی شود که فقط کنج خلوتی
زانو بغل ز هجر رخت دیده تر کنم
احوالمن از این تن تب دار روشن است
زندانمن به چشم گهربار روشن است
ازصبح تا غروب که حبسم به زیر خاک
تاصبح حالم از دم افطار روشن است
جان و دلم فدای تو ای دلبرم , حسین
دیگر رسیده است دم آخرم حسین
من رو به کربلای تو خوابیده ام اخا
دیدار من بیا , پسر مادرم حسین
زینبم یار آشنای توام
جای مانده ز کربلای توام
شعله سر می کشد ز ناله ی من
من عزادار نینوای توام
وقت آن است به خاک قدمی بوسه زنم
به کف پای شه محترمی بوسه زنم
وقت آن است که ما گیر دو چشمی افتیم
باید امروز به محراب کمی بوسه زنم
در بحر حسینی دُرِّ نابی اصغر
تو سوره ی یاسین کتابی اصغر
ای سوم علی خانه ی اربابم
آرام دل و جان ربابی اصغر
رضا رسول زاده
روزی که روی نفس خودم پا گذاشتم
دل را به پشت خانه ی تو جا گذاشتم
بیمار چشم تو دل من گشت و بعد از آن
یک سو دگر طریق مداوا گذاشتم
بانو زبانزد است حیایی که داشتی
تاریخ ثبت کرده وفایی که داشتی
نازل شود به وحی خدا مدح وصف تو
با آن مقام پیش خدایی که داشتی
طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب
لالا گلم , عزیز دلم , اصغرم بخواب
شرمنده ام که شیر ندارم …به سینه ام
ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب