ما آبرو زِ دَرگهِ سلطان گرفته ایم
سرمایه ی محبّت و ایمان گرفته ایم
ما سائلانِ کوی امامِ کرامتیم
روزی زِ دستِ شاهِ خراسان گرفته ایم
ما آبرو زِ دَرگهِ سلطان گرفته ایم
سرمایه ی محبّت و ایمان گرفته ایم
ما سائلانِ کوی امامِ کرامتیم
روزی زِ دستِ شاهِ خراسان گرفته ایم
گذشت عمر و نشد جز فراق قسمتِ من
خزان رسید و به سر شد بهارِ حسرتِ من
سپرده ام به صَبا سویت آوَرَد خبرم
دمِ سحر که گذشت از کنارِ تربتِ من
از آن زمان که دور زِ کرب و بلا شدم
بر هر چه داغ و درد و بلا مبتلا شدم
یک اربعین گذشته و من آب رفته ام
عُمری ست گوییا که من از تو جدا شدم
من نیمه جان زِ داغ تو در این سفر شدم
یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم
من آب رفته ام! تو مرا می شناسی ام؟
من زینبم! اگر چه کمی مختصر شدم
در عاشقی, تحمّلِ هجران به من رسید
سرگشتگی به کوه و بیابان به من رسید
کشتیِ دل, به نیل و فراتم به گِل نشست
از دوری ات, دو دیده ی گریان به من رسید
من پیام آورِ توام برخیز
مونس و یاورِ توام برخیز
میزبانی کن, ای تنِ بی سر
زینبم, خواهرِ توام برخیز
از من بجُز کبود شده پیکری نماند
از تو بَرام غیرِ شکسته سری نماند
از من حسین, چادرِ مادر نمانده است
از تو حسین, پیرهنِ مادری نماند
آن درد می اَرزد که درمانش تو باشی
آن هجر می چَسبد که پایانش تو باشی
دل آرزو دارد در این تاریکیِ محض
یک شب بیایی ماهِ تابانش تو باشی
سر حسین که در طشتی از شراب افتاد
گمان کنم که به جانِ جهان عذاب افتاد
سری که از روی نیزه زِ کربلا تا شام
هزار مرتبه بر خاک, با شتاب افتاد
ذکرِ خیرِ تو به هر جا شد و یادت کردیم
دست بر سینه به تو عرضِ ارادت کردیم
پادشاهیِ جهان حاجتِ ما نیست حسین
به غلامیِ درِ خانه ات عادت کردیم
یک گوشه چشم بر دلِ ما تا کند حسین
ما را شبیهِ اکبرش آقا کند حسین
پای غمش جوانیِ خود را گذاشتیم
تا خاکمان به مقدمِ زهرا کند حسین
کارم شده زِ دوری تو سوختن, بیا
بر این دل شکسته ام آتش مزن, بیا
یعقوب هم به گریه ی من گریه می کند
کنعان به گِل نشست, عزیز وطن بیا