روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را
حسن تو بینهایت و فضل تو بیشمار
مبهوت ماندهام بنویسم کدام را
روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوهٔ تو خاص و عام را
حسن تو بینهایت و فضل تو بیشمار
مبهوت ماندهام بنویسم کدام را
ای لهجهات ز نغمه ی باران فصیح تر
لبخندت ازتبسم گلها ملیح تر
بر موی تونسیم بهشتی دخیل بست
یعنیندیده از خم زلفت ضریح تر
شب, شبِ اشک و تماشاست اگربگذارند
شلحظه ها با تو چهزیباست اگر بگذارند
فکر یک لحظه بدونتو شدن کابوس است
با تو هر ثانیهرؤیاست اگر بگذارند
به خاک می کِشی از بس عزیز من پا را
کنار پیکر خود می کشی تو بابا را
ز دست می روم آخر بیا و رحمی کن
مکش به پیش نگاهم به خاک و خون پا را
چه قدر بوی دل و موی پریشان آورد
از سر نیزه نسیمی که وزیدن دارد
خیزران بر لب تو می زند آتش بر دل
می کشم آه که این آه کشیدن دارد
تیغی فرود آمد و فرقت شکست آه
فرقت شکست و موی تو در خون نشست آه
خون قطره قطره از تب پیشانی ات گذشت
چشم تو را در آن سحر تیره بست آه
اگرچه با تو از غیر تو گفتم
خودمرا در دل دنیا نهفتم
ولیاز بابت اشکی که دارم
خودتکاری کن از چشمت نیفتم
رفتیّ و با غم همسفر ماندم در اینراه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی
گفتم غریبی, نه غریبی چاره دارد
آه از یتیمی ای پدر, آه از یتیمی
ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر
لبخندت از تبسم گلها ملیح تر
بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست
یعنی ندیده از خم زلفت ضریح تر
مست از غم توام غم تو فرق می کند
محو توام که عالم تو فرق می کند
با یک نگاه می کشی و زنده می کنی
مثل مسیح, نه, دم تو فرق می کند
ای صبرتو چون کوه در انبوهی از اندوه
طوفان بر آشفته ی آرام وزیده
ای روضه ترین شعرغم انگیز حماسه
ای بغض ترین ابر به باران نرسیده
آب دیدم و به یاد لب تو افتادم
باز هم روضه تو زنده شده در یادم
باز هم نام تو و اشک تلاقی دارند
باز هم دل به مصیبات مقاتل دادم