باورش سخت است

گریه کردم گریه دارم مثل رود جاریم
یک نفر هم نیست اینجا تا دهد دلداریم

تا توقف میکنم از پشت با پا میزنند
بعد تو محکوم بر این رفتن اجباریم

خطبه بخوان ویران کنی کاخ ستم را

 

 

 

از طشت دیدم ازدحام دورو بر را
میداد چشمانت به چشمانم خبر را

سربازها بالا سر تو جمع هستند
روی سرت دیدم هجوم صد نفر را

دم‌ عیسی مسیح

عاشقانت اگرچه غم دارند
پا به پایش سرور هم دارند

زیر قبه است هرکجا روضه ست
خانه ها حرمت حرم‌ دارند

پاره جگر رفت

مادر میان کوچه ها یکبار اگر رفت
دختر چهل منزل میان هر گذر رفت

مادر میان آتش در معجرش سوخت
دختر بزور آستین معجر به سر رفت

زودتر آمده‎ام

زودتر آمده‎ام زودتر احسان بکنی

اول صبح نگاهی به گدایان بکنی

باز هم روز سه‎ شنبه شده‎ام مهمانت

رسم این است پذیرایی مهمان بکنی

به یاد تشنگی ات

بخاطر تو چهل سال محتضر بودم
به یاد تشنگی ات یک جهان شرر بودم

میامدم سرسفره غذا نمیخوردم
چون از گرسنگی ات خوب باخبر بودم

گفتم که توبه میکنم

 

تا آمدم کاری کنم عمرگران رفت

عمر گرانم پای این و پای آن رفت

گفتم که توبه میکنم این ماه اما


توبه نکردم آخر از دستم زمان رفت

گرفتار شبم

وسط روز گرفتار شبم باور کن
بازهم شعله کشیده غضبم باور کن

اولین بار شلوغی گذر را دیدم
چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن

رسید وقت سفر

رسید وقت سفر سربه زیر شد زینب
حسین چشم تو روشن! اسیر شد زینب

هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد
هزارسال ز داغ تو پیر شد زینب

شلوغی گذر را دیدم

وسط روز گرفتار شبم باور کن
بازهم شعله کشیده غضبم باور کن

اولین بار شلوغی گذر را دیدم
چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن

خیمه ی سوخته ام

روزگار خوشم ای یار نظر شد دیدی
باز هم زینب تو خون به جگر شد دیدی

سروسامان مرا دست به دستش کردند
کیسه ی لشگر کوفه پر سر شد دیدی

ساقی خاندان ما رفته

یاعلی!پهلوان ما رفته
ماه از آسمان ما رفته
جان نداریم جان ما رفته
ساقی خاندان ما رفته

دکمه بازگشت به بالا