مادر میان کوچه ها یکبار اگر رفت
دختر چهل منزل میان هر گذر رفت
مادر میان آتش در معجرش سوخت
دختر بزور آستین معجر به سر رفت
مادر میان کوچه ها یکبار اگر رفت
دختر چهل منزل میان هر گذر رفت
مادر میان آتش در معجرش سوخت
دختر بزور آستین معجر به سر رفت
زودتر آمدهام زودتر احسان بکنی
اول صبح نگاهی به گدایان بکنی
باز هم روز سه شنبه شدهام مهمانت
رسم این است پذیرایی مهمان بکنی
بخاطر تو چهل سال محتضر بودم
به یاد تشنگی ات یک جهان شرر بودم
میامدم سرسفره غذا نمیخوردم
چون از گرسنگی ات خوب باخبر بودم
تا آمدم کاری کنم عمرگران رفت
عمر گرانم پای این و پای آن رفت
گفتم که توبه میکنم این ماه اما
توبه نکردم آخر از دستم زمان رفت
وسط روز گرفتار شبم باور کن
بازهم شعله کشیده غضبم باور کن
اولین بار شلوغی گذر را دیدم
چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن
رسید وقت سفر سربه زیر شد زینب
حسین چشم تو روشن! اسیر شد زینب
هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد
هزارسال ز داغ تو پیر شد زینب
وسط روز گرفتار شبم باور کن
بازهم شعله کشیده غضبم باور کن
اولین بار شلوغی گذر را دیدم
چه شلوغی بدی!در عجبم باور کن
روزگار خوشم ای یار نظر شد دیدی
باز هم زینب تو خون به جگر شد دیدی
سروسامان مرا دست به دستش کردند
کیسه ی لشگر کوفه پر سر شد دیدی
یاعلی!پهلوان ما رفته
ماه از آسمان ما رفته
جان نداریم جان ما رفته
ساقی خاندان ما رفته
نیمه شب آمد پریشانم گرفتارم هنوز
میروم این خیمه و آن خیمه بیدارم هنوز
دیدی آخر کینه قوم و قبیله پا گرفت
یک امان نامه چگونه آبرویم را گرفت
انا فتحنای خدا یعنی ابالفضل
بی دست و فوق دستها یعنی ابالفضل
هرکس گرفتار آمده آسوده باشد
دارالادای قرض ما یعنی ابالفضل
چشمی که در این روضه ها ابر ببار است
روز قیامت هم به تو امیدوار است
ظرف زمان سینه زنها فرق دارد
ماه محرم اول فصل بهار است