حسین جان

تا خدایی خدا! در دل و‌جان است حسین…
ما پناهنده به اوییم امان است حسین

یک حسین گفتم و غم‌ها همه از یادم رفت
همه دلخوشی ما ز جهان است حسین

ای یارم

عارضم خدمتت که ای یارم..
من به خال لبت گرفتارم

آنقدر از تو هرکجا گفتم
یک حسینیه ام که سیارم

جانم حسین

خداوندی که لیلای حسین است..
خودش هرجوره شیدای حسین است

ز گریه پاک کردم چشم خود را
بروی چشم من جای حسین است

به عشق تو

به عشق تو ای یار گفتم حسین
همین اول کار گفتم حسین

خداییش این یازده ماه را
به امید دیدار گفتم حسین

ولای علی

شروع کار میگویم همه حسن ختامم را
به صد جنت نمیبخشم سر موی امامم را
فقط دور سرش گشتم ببین حج تمامم را
سوی ایوان او خواندم نماز صبح و شامم را

یا علی جان

شروع کار میگویم همه حسن ختامم را
به صد جنت نمیبخشم سر موی امام را
فقط دور سرش گشتم ببین حج تمامم را
سوی ایوان او خواندم نماز صبح و شامم را

محضر خورشید

نوبت عشق است و کاروبار حرام است
هرچه بجز گفتن از نگار حرام است
جبر تو گر هست اختیار حرام است
محضر خورشید سایه سار حرام است

نوبت عشق است

نوبت عشق است و کاروبار حرام است
هرچه بجز گفتن از نگار حرام است
جبر تو گر هست اختیار حرام است
محضر خورشید سایه سار حرام است

عشقم به حسین

آنکه تقدیر مرا یک عمر پشت در نوشت..
نام من را بین مهمان های تو آخر نوشت

دیشب از بس گریه کردم صبح تحویلم گرفت
دعوت من را برای این دو چشم تر نوشت

حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است
هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است

ناله ی العطش من نرسیده ب کسی
چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است

یا امام رضا (ع)

یا ربِ وقت سحر تقرب شب هاست
رو به کریمان زدن عبادت لبهاست
بستر بیمار وعده گاه طبیب است
خیری اگر میدهند برکت تب هاست

بانی ترویج عاشورا

از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین
که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین
مانده درتوصیف یک شأن تو ابیات اینچنین
سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین

دکمه بازگشت به بالا