آن جمعه ای که روزظهورتو میشود

آن جمعه ای که روزظهورتو میشود

دلهای ما سراچه ی نور تو میشود

گرد و غبارجاده ی دل را گرفته ام

روزی  دلم  مسیر عبور تو میشود

بالم شکسته است تو بال وپری بده

این بار هم بیا و دو چشم تری بده

بالم شکسته است تو بال وپری بده

حالا که قصد کرده دلم در به در شود

از آن شراب کهنه ی خود ساغری بده

آیینه ی حجب و عفتی معصومه

آیینه ی حجب و عفتی معصومه

مستوره ی نور عصمتی معصومه

یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه

دست کرم شفاعتی معصومه

 شاعر: محمد حسن بیات لو

کاری نکرده نام ما را گدا نوشتند

کاری نکرده نام ما را گدا نوشتند
در جمع نوکران آل عبا نوشتند

من که به قدر کلب کوی علی نبودم
اصلا کسی نبودم من را چرا نوشتند؟

آقا کجاست؟

کاسه ی صبرم دگر لبریز شد آقا کجاست؟

این بهار زندگی پاییز شد آقا کجاست؟

سالها دنبال ذکری خاص گشتیم آخرش…

بهر بیماری ما تجویز شد: آقا کجاست؟

غبار مقدم تو , توتیای چشمانم

غبار مقدم تو , توتیای چشمانم

ز هجر تو شده ابری هوای چشمانم

سحر که سفرۀ دل وا کنم به راز و نیاز

فقط وصال تو باشد دعای چشمانم

بردند برای همه دنیا خبرش را

بردند  برای همه  دنیا  خبرش را

غمنامه ای ازسرخی چشمان ترش را

حتی رمقی نیست به دستان ضعیفش

آتش زده زهری همه ی بال وپرش را

رو می کنم به روی شما جور دیگری

رو می کنم به روی شما جور دیگری

شاید نظر کنی تو به ما جور دیگری

شب های جمعه روضه ما را شما بخوان

ما را ببر به کرببلا جور دیگری

در هجره ام مقابل چشمان مادرم

در هجره ام مقابل چشمان مادرم

در سجده بودم و لگدی بر سرم نشست

این غم کجا برم, به که گویم که بی حیا

با ناسزا به فاطمه, بال و پرم شکست

مراد مکتب من جز امام صادق نیست

دلم به غیرشما با کسی موافق نیست

گلی به عطر خوش پیچک وشقایق نیست

به دست آتش دوزخ همیشه در بند است

به نام نامی تو هرکسی که عاشق نیست

امام گریه ما زینب است و بس

آنانکه مشق اشک مرتب نوشته اند
باخط عشق این همه مطلب نوشته اند

آنانکه بال گریه درآورده اند را
هم دوش انبیاء مقرب نوشته اند

اگر برند زپیکر هزار بارم دست

اگر برند زپیکر هزار بارم دست

زدامن علی و آل برندارم دست

به دشمنان علی دست دوستی ندهم

اگر چه از جگر خاک و خون برآرم دست

دکمه بازگشت به بالا