ای که هستی رئیس مذهب ما
چقدر حوزه ات مسلمان ساخت
گوشه از کلاس درس شما….
نفست جابر بن حیان ساخت
ای که هستی رئیس مذهب ما
چقدر حوزه ات مسلمان ساخت
گوشه از کلاس درس شما….
نفست جابر بن حیان ساخت
دستم عُمریست دخیل عَلَم عبّـــــاس است
دلم عُمریست مقیم حرم عبّـــــاس است
همه ی حاجتم این است که صیدش بشوم
دام اگر حلقه ی گیسوی خَم عبّـــــاس است
ای نگاهت منبع بی انتهای تاک ها
ای دلیل سکر بی اندازه ی ادراک ها
جذبه ات کابوس نامردان و ذکر نام تو
قوّت قلب تمام مردها, بی باک ها
چیزی به جزنامت برای ماسندنیست
جزحرف عاشق هیچ چیزی مستندنیست
این خانه لو رفته ست در جمع گدایان
اینجا کسى که دست خالى میرود نیست
ذوب در کرب و بلا را که بلا کافی نیست
حال بیمار تو را درد و دوا کافی نیست
آنقدر تشنه ی وصلم که در این کاسه اگر
هر قدر باده بریزی به خدا کافی نیست
گرچه شبیهِ وضعِ شهرِ خود وخیمیم
ما همچنان پابندِ آن عهدِ قدیمیم
تهران اگرچه مثلِ مشهد,مثلِ قم نیست
ما هم کنارِ سفره ی شاهِ کریمیم
ازجمعه های بی تو چه دلگیرمیشوم
جان خودم ز جان خودم سیرمیشوم
با هر نفس که میکشم اقرار میکنم
از این نبودنت به خدا پیر میشوم
تو لب گشا و بگو جان , ببین برای شما
هزار مثل منی میشود فدای شما
تمام خواب و خیالم همین شده یک روز
به روی خاک بیفتد سرم به پای شما
هر که می آید در اینجا غرق احسان میشود
هم چو آهویی گریزان در بیابان میشود
زشت و زیبا خوب و بد هرکس که می آید حرم
بر سر این سفره جزو ریزه خواران میشود
بابا غرور دخترت آخر شکسته شد
دستم به دست حرمله با خنده بسته شد
در مجلس یزید که پر ازدحام بود
عمه نبود کار رقیه تمام بود
شاعر:علی سپهری
اى مطلع تمام غزلها براى تو
خیلى دلم گرفته برایت… فداى تو
محکوم میله هاى قفس مى شود , حسین
مرغ دلى که پر نکشد در هواى تو
یک در محکم برای خانه قیمت میکند
مرگ قادر نیست کاری را که حسرت میکند
با تمام غصه ها بر سجده می افتد علی
بنده وقتی بنده باشد شکر نعمت میکند