هنگام ظهر وقت اذان نماز بود
درهاى آسمان به روى خلق باز بود
ارواح مؤمنین همه در سجده حضور
این روح کعبه بود که روى جهاز بود
هنگام ظهر وقت اذان نماز بود
درهاى آسمان به روى خلق باز بود
ارواح مؤمنین همه در سجده حضور
این روح کعبه بود که روى جهاز بود
صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است
آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است
به خودش روی زمین مثل پدر می پیچد
از همین صحنه غم زهر و جگر معلوم است
من از تبار باقرم مردم بدانید
دل بیقرار باقرم مردم بدانید
مست و خمار باقرم مردم بدانید
امروز یار باقرم مردم بدانید
از صدای نفس نفس زدنت
همسر ِ تو چقدر شاکی بود
شده پیراهن ِ تنت تازه
مثل آن چادری که خاکی بود
بس که این زهر جفا با جگرم غوغا داشت
پاره هاى دل من ناله ى یا زهرا داشت
دل سوزان مرا جز عطشم یاد نبود
گوشه ى حجره ى در بسته دلم غوغا داشت
آقا بمیرم یک نفر یاور نداری
اینجا کسی کاری به کار تو ندارد
با بی وفایی های مردم سازگاری
صحرانشین در گوشه ای از خیمه ی خود
بوی مدینه می دهد این گریه های ما
یک عدّه از سقیفه شبیه مغیره باز
خون کرده اند بر جگر مقتدای ما
با ریسمان و هیزم و آتش رسیده اند
دیگر عالم سیاه و تاریک است
شده نور خدا دگر خاموش
تو هم ای آفتاب عالم تاب
در فراق علی سیاه بپوش
گرچه بشکافتی و زخم دلم وا کردی
چاره ای تیغ غم دوری زهرا کردی
آمدی روی مرا سرخ نمودی از خون
آمدی تا دل ابرو به سرم جا کردی
سقا کنار حضرتِ سقا نشسته است
دستِ علی به دستِ ابالفضل بسته است
 
تنها برای کرب و بلا حرف میزند
از حرفهای دیگر این شهر خسته است
 
دلِ من خون و تو هم گریه مکرر داری
در دلت داغ شکسته شدن سر داری
خنده ی تلخ دو چشم پُر ِ دردت گوید
قصد داری که غم از جان علی بر داری
نیمه شب بود و از بهشت خدا
ناله و سوز و آه می آمد
شعله های غم بزرگ کسی
از دل سرد چاه می آمد