دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست
بیچاره آنکسی که به دامش اسیر نیست
ما را هرآنکه با تو نمود آشنا دگر
در دوستی و معرفت او را نظیر نیست
دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست
بیچاره آنکسی که به دامش اسیر نیست
ما را هرآنکه با تو نمود آشنا دگر
در دوستی و معرفت او را نظیر نیست
هر کسی داعیه ی دوستی ات را دارد
گر به پای غم تو جان بدهد جا دارد
کیست آنکه بشود مدعی عاشقی ات
تا که این عنوان را زینب کبری دارد
با گریه های ماتم تو بس که خو کرده ام
ازآب روی دیده کسب آبرو کرده ام
یک بار تا مهمان من باشی تمام عمر
صحن و سرای دیده ام را شستشو کردم
بیتاب و بیقرارم فکری به حال من کن
آشفتهروزگارم فکری به حال من کن
عمریست هر محرّم بار گناه خود را
دست تو میسپارم فکری به حال من کن
با اینکه افسرده شدم اما جگرم هست
از داغ غم کرب و بلا چشم ترم هست
ماندم حیران که چه کنم از چه بگویم؟
زیرا که به دل شور و نوای حرمم هست
روز ازل چو نقش به لوحش خدا کشید
اول ز شوق نقشِ رُخ مصطفی کشید
وانگاه از دم و نفس و لحم مصطفی
نوری شگفت از رُخ شیر خدا کشید
باب حاجات است و لطفش دائم است
حب او در روز محشر لازم است
حضرت جبریل هم ریزه خورِ…
سفرهی جودِ امامِ کاظم است
ما خاکِ پایِ حضرت موسی بن جعفریم
اصلا برایِ حضرت موسی بن جعفریم
ایرانِ ماست،خطّهی اولادِ اطهرش
یعنی گدایِ حضرت موسی بن جعفریم
گر بیافتد ره مجنون به شبستان نجف
میزند هوی کشان سر به بیابان نجف
عزت آن است شوی خاک کف پای پدر
کربلا رفته در این حال به قربان نجف
گرفت آینه ای و خودش نشست مقابل
نفس نفس زد و این سان گرفت بوی خدا،گِل
جبین تداعیِ نور است و رخ شده مهِ کامل
غرض ظهور یدالله بوده و شده حاصل
الی الصباح قیامت،علیست نقل محافل
به خدا آیهء سوگند، علی است
بهترین اسم خداوند، علی است
ذکر بی مثل و همانند، علی است
آبرومند و برومند، علی است
بر آن سرم که عرش نهم کوى یار را
یا خاک پای خالق دلدل سوار را
گرشمّه ای غضب به جنان فی جنان کنی
آتش زنی بر او بهار تا بهار را