درد یتیمی

ناگفته ی بسیار از این غائله دارم
از درد یتیمی دل بی حوصله دارم

دیدند گل باغ توام نقشه کشیدند
بر ساقه ی نیلوفری ام سلسله دارم

کربلا مهمونا از راه اومدن

کربلا مهمونا از راه اومدن
آب و جارو کن مسیر حرمُ
می دونی واجب که نگهداری
حُرمت این حرمِ محترمُ

حسین جان

ترسم این نیست سفیر تو سر دار رود!
ترسم این است رقیه سر بازار رود

کوهی از سنگ، سر بام ببینی چه کنم !؟
دخترت را ملاعام ببینی چه کنم !؟

شکوهِ لایزال

تیغ ابرویت غزل را در خطر انداخته
پیشِ پایت از تغزل بسکه سر انداخته

مرد این میدانِ جنگِ نابرابر نیستم
تیرِ مژگانت ز دستِ دل سپر انداخته

مولای من

با لب پیمانه اش بستیم پیمانی درست
دست و پا کردیم در میخانه ایمانی درست

پای انگور ضریحش دردمان از یاد رفت
نیست درمانی به غیر از باده درمانی درست

یا الله

فَلَک عشق را ثریا شد
زهره ای در مدارِ زهرا شد

رود از بی قراری اش مبهوت
کوه از استواری اش مبهوت

بال و پرم شکست

زندان کوفه بود که بال و پرم شکست
از طعنه ها دوباره دلِ مادرم شکست

تسلیت عزای تو بر ما حرام شد
زندان کوفه بود که صبرم تمام شد !

آقای من

خدا شاهده به هر دری زدم
تا یه جور بهت خبر بدم نیای
یا اگر تقدیره که کوفه بیای
دیگه با رقیه دستکم نیای

علی جانم

مولا اگر امروز بین مردم ما بود
خونه به خونه توی پایین شهر در می زد
می رفت خیاباونا و میدونای بالاشهر
به بچه های کار با لبخند سر می زد

آب آور حرم کجایی

ای صاحب علم کجایی؟
آب آور حرم کجایی؟
عصای پیری ام کجایی؟

قسم به اعطینا

شُکوه خلقت نوری او زبانزد شد
در آسمانِ علی زهره ی محمد شد

قلم کشید به تقدیر شوم باورها
عزیز قلب پدرها شدند دخترها

حضرت خورشید

مژده بیدار دلان پیک سحر در راه است

شب دلواپسیِ منتظران کوتاه است

همه جا صحبت درمان تب سختی هاست

همه جا حرف سرِ نسخه ی خوشبختی هاست

دکمه بازگشت به بالا