قلم لال است اما مینویسم داستانش را
من و مدح علی؟!حتی نمیبردم گمانش را
گروهی باعلی مشغول و جمعی باعلی عاشق
مسلمان جایخود دارد چه سازم هندوانش را
قلم لال است اما مینویسم داستانش را
من و مدح علی؟!حتی نمیبردم گمانش را
گروهی باعلی مشغول و جمعی باعلی عاشق
مسلمان جایخود دارد چه سازم هندوانش را
باید که تو را عالیِ اعلی بنویسم
در شعر و غزل یکسره زیبا بنویسم
باید بزنم نام تو را بوسه ای از عشق
در هر دو جهان سیّد و مولا بنویسم
سند دینِ خدا گر که فقط قرآن است
احمد آیینه ی وحی است و علی برهان است
مرتضی جلوه ای از صورتِ عرفانِ خداست
گلِ بستانِ بهشت و به همه قبلهنماست
حال و هوایت را به سر دارم حسابی
آقا هوای یک سفر دارم حسابی
مولا دلم تنگ نجف شد آخر شب
شاهد بخواهی چشم تر دارم حسابی
اذکار تسبیح مناجاتم طرب دارد
محراب گویا نیت عرض ادب دارد
نام علی میجوشد و سجاده تب دارد
ذی الحجه ی این روزها بوی رجب دارد
به نام او که با نامش خدا داده است تلقینم
که جز نام علی در اعتقاداتم نمی بینم
.
علی کاف لعبده، این شعار هر خدا جویی است
خدا می داند و من! گر که غیر از این شود دینم
از یتیمان دورگرد توام، قسمتم بوده دربدر باشم
از خراسان و شام و کرببلا تا نجف دائم السفر باشم
رازق کل شئ یا ستار، واى از دورى از عذاب النار
راهمان گر نمیدهى بگذار، متکدى پشت در باشم
کشیدم روی لوح دل جمال دلبر خود را
نوشتم در سرآغازم کلام آخر خود را
.
فلانی و فلانی و فلانی نه ، فقط حیدر
همان شاهی که داده در نماز انگشتر خود را
دل نیست آن که عشق تو رویش اثر نداشت
بیراهه! مذهبی که به راهت نظر نداشت
هرچه نگاه کرد خداوند بر زمین
حصنی چونان ولای علی معتبر نداشت
هزار شکر که دارم ولای دُرّنجف
شدم گدای ولای خدای درنجف
.
قلم به هیبت الماس هند آوردم
نوشته ام دوسه بیتی برای درنجف
مستیم از شراب طهور غدیری ات
جانم فدای خاصیت بی نظیری ات
یاقوت آفرینشی و تاج انّماست
روی سر امارت دنیا، امیری ات