آتش بزن ای غم تمام پیکرم را
لبریز کن ازخون دل چشم ترم را
ای آه و ناله راه بغضم را بگیرید
تا پنجۀ بغضی نگیرد حنجرم را
آتش بزن ای غم تمام پیکرم را
لبریز کن ازخون دل چشم ترم را
ای آه و ناله راه بغضم را بگیرید
تا پنجۀ بغضی نگیرد حنجرم را
از صفای ضریح دم نزنید
حرفی از بیرق و علم نزنید
گریه های بلند ممنوع است
روضه که هیچ سینه هم نزنید
ای عزادارت دل چاک بقیع
روضه خوانروضه ی پاک بقیع
خیزوپ یش زینبت تعظیم کن
کربلاراباقدت ترسیم کن
خاک بقیع و صورت غمهای کربلا
انگشت و نقش قصِّه ی صحرای کربلا
امُّ البنین بی پسر و روضه های سر
امُّ البنین و غصِّهی سقّای کربلا
باز زانو زده دل پشت بقیع
تا زند دست به دامان شفیع
حزن این خاک به دل بنشسته
دل مغموم, دل بشکسته
بازگرقته دلم برای مدینه
باز نشسته دلم به پای مدینه
شکر خدا عاشق دیار حبیبم
شکر خدا که شدم گدای مدینه
دل گرفته یاد ایوان بقیع
دیده ای داریم گریان بقیع
حیف بر خاکش بتابد آفتاب
سایه ی عرش است بر جان بقیع