شعر اعياد و مناسبت ها

مرد میدان سخت

تا علی هست با نسب تر نیست
صحبت از جانشین دیگر نیست
هیچ کس با علی برابر نیست
مرد میدان سخت خیبر نیست

مظهر العجائب

دلها اگر که بال برایِ تو می‌زنند
هر شب سری به سمتِ سرای تو می‌زنند

جبریل می‌شوند تمامِ کبوتران
وقتی که بال و پَر به هوای تو می‌زنند

خیر البشر

بسم علی حضرت رحمان علی

باطن نورانی قرآن علی

نفس علی روح علی جان‌علی

منکر تو نیست‌ مسلمان علی

بالا

تا وحی آمد مقتدا را برد بالا

دست نبی دست خدا را برد بالا

با دست گرم رحمه للعالمینش

دست یل خیبر گشا را برد بالا

خطبه

کسی نیامده او را علی جواب کند

علی به سمت گدایان خودش شتاب کند

کسی که روی علی ذره ای حساب کند

به آسمان رود و کار آفتاب کند

عشق علوی

هرکه را با نجفت وعده و پیمانی نیست
آخر و عاقبتش غیر پشیمانی نیست

اصلا از کِی گذرت بر دل من افتاده؟
اصلا این عشقِ مرا اول و پایانی نیست

عقیق

هرچه گویم همه اش بوی تو دارد سخنم
آنکه دارد به سرش حال و هوای تو منم

اشهد انّ علیا ولیُ الله ام را
گفته ام تا بنویسند به روی کفنم

روز لبخند

غم ها که به سر آمد  آغاز ظفرها شد
الوعده وفا! روز  دندان به جگرها شد
چشمان پیمبر هم  معطوف گذرها شد
حجاج رسیدند و  پایان سفرها شد

یا مرتضی علی

عمری‌ست گفته‌ایم به عشق تو یا علی:
«یا مُظهِرَ اَلعَجائِبَ یا مُرتَضی عَلی»

دست مرا بگیر که از پا فتاده‌ام
تا کی کنم به بحر بلایا شنا, علی!؟

شاه عالم

شد در وسط خطبه لبِ خشک تو تر دوش
همّام تو میرفت در این فاصله بر دوش

سرگشته ی عشقت شده گویی, خبر آمد
خورشید در آورده سر از کوه و کمر دوش

علی مولا

فقط نه اینکه تو در فهم ما نمی گنجی
که در مُخیّلهء انبیا نمی گنجی

عجیب نیست نبی گفته غرق در ذاتی
که در وجود کسی جز خدا نمی گنجی

آفتابِ غدیر

لم داده ام به تکیه گه “لن ترانی” ات
من سخت راحتم که ندارم نشانی ات

اول تو از پیاله ی هستی چشیده ای
ما نیز می خوریم زجام دهانی ات

دکمه بازگشت به بالا