ای سراپا معصیت بس کن دگر بد باختی
خویش را در منجلابی از گنه انداختی
هرچه تو بد کرده ای من پرده پوشی کرده ام
این منم که دوستت دارم ولی نشناختی
ای سراپا معصیت بس کن دگر بد باختی
خویش را در منجلابی از گنه انداختی
هرچه تو بد کرده ای من پرده پوشی کرده ام
این منم که دوستت دارم ولی نشناختی
پرده ی عفو تو شده ساتر
بس که پوشانده ای عیوبِ من
پس بیا و دوباره تو بگذر
از من ای غافر الذنوبِ من
دور این میکده ها جوی روان بیشتر است
هر کجا صحبت جانان شده جان بیشتر است
اشک باید به روی گونه سرازیر شود
آب رو گر بچکد قیمت آن بیشتر است
چون عطش را مدار ابالفضل است
روضه ی روزه دار اباالفضل است
با همان مَشک خـالی و پاره
ســاقی روزگار اباالفضل است
توبه از جرم و خطا , حالِ سحر می خواهد
خلوت نیمه ی شب,اشک بصر می خواهد
وادی طور همین هیئت هر هفته ی ماست
دیدنِ نور خدا اهلِ نظر می خواهد
بهانه ای بده دستم تو را رها نکنم
به راه کج نروم من,دگرخطا نکنم
بیا و ظرف وجود مرا بزرگ نما
برای هرچه که دیدم سر و صدا نکنم
ماهت آغاز شد و غرق در احسان شده ام
سفره ات پهن شد و شامل غفران شده ام
عبد فرار توام راه بده برگردم
سر به زیر آمده ام, سخت پشیمان شده ام
ای منتهی رحمت والا محمد
ای جلوه ی لطف خدابر ما محمد
ماذره و خورشید بی همتا محمد
مابنده هستیم و فقط آقا, محمد
آقا اگر به بزم تو مهمان نمی شدیم
اینگونه عاشقانه غزلخوان نمی شدیم
حتی اگر محبت بی حد تو نبود
سوگند برخودت که مسلمان نمی شدیم
بین گدایان هم مسیحی هم مسلمان است
یعنی تمام کار عالم گیر این خانه ست
وقتی که فرموده علی معیار و میزان است
پس او هم انجیل است و هم آیات قرآن است
بنده چون شد وارد وادی ایمان بهتر است
نقش بندد چونکه ایمان بر دل و جان بهتر است
بنده باید انس گیرد با مناجات سحر
نیمه شب اشک و نماز و ذکر و قرآن بهتر است
به من بی نوا محل بدهید
یا که یک قول محتمل بدهید
نفس اماره ام شکستم داد
با خودم فرصت جدل بدهید