آن تندباد تیر, بگو با تنت چه کرد؟
با قلبِ مثل آینهی روشنت, چه کرد؟
وقتی که عرش را به تلاطم کشیده است,
با ما, ببین که روضهی افتادنت چه کرد
آن تندباد تیر, بگو با تنت چه کرد؟
با قلبِ مثل آینهی روشنت, چه کرد؟
وقتی که عرش را به تلاطم کشیده است,
با ما, ببین که روضهی افتادنت چه کرد
آه افتاد ماه در گودال
ماه افتاد آه در گودال
عمه با نیزه های دور تنت
ساخت یک بارگاه در گودال
هل من معین بی کسی اش تا شنیده شد
رنگ جمال پرده نشینان پریده شد
تا شاه بی رمق شد و افتاد روی خاک
افسار گرگ های حرامی دریده شد
قلبی که با حضور شما پا نمی شود
محبوب خانواده ی زهرا نمی شود
انسان بی حسین چو بیمار لاعلاج
دردش به هیچ وجه مداوا نمی شود
کربلا غوغا شد,
وای از آن لحظه که خورشید ولا تنها شد,
همه جا ریخت بهم,
در دل کرببلا سیل بلا برپا شد
اینقدر جولان نده با خنجرت دورو برش
چکمه ات را بی ادب بردار از روی پرش
گریه دارد میکند بالای مقتل مادرش
تا که نفرینت نکردم دست بردار از سرش
این نیزه در نیامده آن نیزه میرود
داد از فلک که داد تورا در مىآورد
مثل دو تکه چوب لبت را به هم نزن
الآن برات آب پیمبر مىآورد
ناله بزن ؛ با ناله از گودال لشگر را ببر
زینب بیا , این شمر با پا رفته منبر را ببر
چون مادر خود بر کمر چادر ببند ای شیر زن
از زیر دست و پای این مردم برادر را ببر
شور برپا می شود
“تا شهادت نامه ی عُـشّاق امضا می شود”
هر که جا خالی نکرد
دردهـای باطِـنیْش امـشب مُــداوا می شـود
زخم بر زخم نشست و بدنت را پر کرد
فرش خون پهن شد و حجم تنت را پر کرد
نیزه پیچید به اعماق تنت از پهلو
یاد مادر همه ی پیرهنت را پر کرد
راوی نوشت روی تنت پا گذاشتند
سر را جدا نموده و تن را گذاشتند
آقا بگو که بی صفتان روی پیکرت
جایی برای بوسه ی زهرا گذاشتند؟؟
گرچه دلم با دیگران در انفصال است
با او ولی در نقطه ی اوج وصال است
اینکه چه شخصی با چه ظرفی … این مهم نیست
هر کس به دنبالش پیِ فضل و کمال است