این دو چشم است که ماننددو دریا شده است
آه برخیز و ببین خیمه چه غوغا شده است
جرأت دست زدن بر تن تو نیست مرا
چقدر تیر در این پیکر تو جا شده است
این دو چشم است که ماننددو دریا شده است
آه برخیز و ببین خیمه چه غوغا شده است
جرأت دست زدن بر تن تو نیست مرا
چقدر تیر در این پیکر تو جا شده است
در شهادت حضرت ام البنین (س)
در سِــیر راه خویش , اگر بهترین شدم
از شاخسار فضل پدر خوشه چین شدم
در دست کردگار که دســتم نهاده شد
دست حسیـن فاطـمـه در آستیـن شدم
پر از گره شده کارم گره گشا افتاد
علیِ در نجفم بین کربلا افتاد
چه زخمها به تنش بود و باز ناله نکرد
بفکر غربت من بود و بیصدا افتاد
دو دیده ام به کنارت پر از قمر کردند
ز تیغ و نیزه تنت را چه مختصر کردند
و مثل پیکرت از هم سپاه من پاشید …
تورا زدند و مرا چون تو محتضر کردند
آه از آن دم خیمه ها در اضطراب افتاده بود
حضرت سقا کنار نهر آب افتاده بود
هم امید تشنگان هم قوّتِ قلب حسین
هم تمامِ آرزوهای رباب افتاده بود
بعد از تو روزگار زمین شد سیاه , ماه
غم ماند و موج ماند و عطش ماند و آه , ماه
خورشید شرح حال تو را این چنین نوشت
بی سرزمین تر از همه بی سرپناه , ماه
در علقمه صدا به صداهم نمی رسد
آخر چرا امید و پناهم نمی رسد
بیرون خیمه منتظرش مانده ام ولی
باور نمی کنم به نگاهم نمی رسد
آقا یواش بال و پرت تیر میخورد
اینجا تمام دور و برت تیر میخورد
بی دست میروی و زمین میخوری و آه
یعنی حرم ببین سپرت تیر میخورد
خونم حنا به هر سر زلفم کشیده است
ای مو سپید, لحظهٔ سرخم رسیده است
.
روی تو با هزار چشم, دیدنیتر است
شُکرش, هزار دیده مرا آفریده است
گر نخیزی تو زجا,کار حسین سخت تر است
نگـــران حـــرمـــم , آبـــرویـم در خـــطر است
.
قـــامـــت خــم شـــده را هـر که ببیند گوید
بی علمدار شده , دست حسین بر کمر است
بال و پر غم تو به بال و پرم گرفت
داغ تو بود نور ز چشم ترمگرفت
آرام از نگاه حرم محو می شدی
هی رفته رفته قلب من و خواهرم گرفت
گذشته است دراین داغ آب ازسر آب
که آب هم شده شرمنده در برابر آب
کسی ندیده که دریا به آب رو بزند
ولی به حکم ادب آمده به محضر آب