شعر شهادت حضرت عباس (ع)

تا کی به تمنای وصال تو علمدار

تا کی به تمنای وصال تو علمدار
اشکم شود از هر مژه یک عمر پدیدار

آهنگ غمِ «العطش » شاپرکی را
در کرب وبلا میشنوم از در دیوار

آبرو دار عرش اعلایی

آبرو دار عرش اعلایی
یاغیوراً وخَیْرَتِ الباقی
کوه مردانگی , ابالغیره
السلامٌ علیک یا الساقی

عطش را در حرم وقتی تماشا می کند مَشکت

عطش را در حرم وقتی تماشا می کند مَشکت
شبیه مُرغ طوفان , رو به دریا می کند مَشکت

وفاداریْش از هم صحبتی توست یا عبّاس
برای آب بُردن گر تقلّا می کند مَشکت

شعر روضه حضرت عباس (ع)

دشمن چو دید جلوه آقایی تو را

چشمش گرفت جان  اهورایی تو را

فکرت مدام پیش رباب است و اصغرش

داغی نشانده اند دل دریایی تو را

شعر شهادت حضرت عباس (ع)

گر به سوی تو بیایم حرمم را چه کنم؟
گر برِ خیمه بمانم صنمم را چه کنم؟
از غمت شوکه شدم, ساکتم و مبهوتم
مانده ام بعد دمم باز دمم را چه کنم؟

سقا که رفت

سقا که رفت با رفتنش چه بر سرت رفت

پشتِ سرش پشت و پناه و لشگرت رفت

گفتم خدا رحمی کُنَد اهل ِ حرم را

تا در کنار ِ علقمه آب آورت رفت

سقای کربلا

راهی شده به سمتی و شد لشکری به خـط

یک دست مشک دارد و دستــــی علم فقـط

او نذر کرده تا بشـــــــــکافد به هر چه شـد

دستش اگر رســـــــد به گلوی پر آب شــط

امیر علقمه

دلی به وسعت پهنای عرش بالا داشت

لبی به وسعت مهریه­ های زهرا داشت

کنار علقمه در سجده گاه چشمانش

نداشت هیچ کسی را فقط خدا را داشت

عمو عباس

آبی نبود اگر که تو دریا نمی شدی

مشکی نبود اگر که تو سقّا نمی شدی

حالا که  مثل نور شدی و قمر شدی

مشک بر دوش به دریا آمد

مشک بر دوش به دریا آمد

همه گفتند که موسی آمد

‏نفس آخِر ماهی­ها بود

ناگهان بوی مسیحا آمد

پشت و پناه دخترم

ای وای سایه ی سرم از دست می­رود

پشت و پناه دخترم از دست می­رود

بی تکیه گاه می شوم و می­خورم زمین

یک کوه در برابرم از دست می­رود

با رفتنت …

رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت

هر چه توان داشتم ز پیکر من رفت

پشت و پناه یکی دو روزه ی من نه

یک جبل الرحمه از برابر من رفت

دکمه بازگشت به بالا