شعر شهادت حضرت عباس (ع)

سقای کربلا

راهی شده به سمتی و شد لشکری به خـط

یک دست مشک دارد و دستــــی علم فقـط

او نذر کرده تا بشـــــــــکافد به هر چه شـد

دستش اگر رســـــــد به گلوی پر آب شــط

آخر لب حـــــــــرم به لب مشک می خــورد     

حتی اگر که یـــــــــکّه بماند در آن وســط

او را حسیــــــن گفته علــــــمدار کربــــلا       

نامش اگر که این نشـــود, می شود غـــلط

دراین مســـــــیر گر بشود عاقبت بخـــیر

بدخواه خیمه  را دم تیــــغش کند سقـــط

سقای کربلاســــــت که تک تازتر شـــده

دیده لب علی ترکــــــــــش بازتر شــــده

لشکر نشسته اســــــت چه ها و چه ها کـند

دستی ز مشک و مشـــــک ز دستی جدا کند

لشکر گرفته اســـت کمین بین نخــــل هـا

تا یک عمود را به سری خوب, جــا کـــند

قدّاره بــــــــندها همـگی هم قسم شــــدند

طوری زنـــند تا بدنی ســــــــرصدا کـند

هرچه بلاست برســــرش آید… ولی فقـط

تیری بـــه چشم او ننـشیــند, خدا کـــــند

ای کاش از دیـــــار زبان های پـــرعــطش

پیدا شود کـــــــــسی و برایش دعا کــند

صد حیف که نــــــشد سفر آخرش بخیــر

افتاده  دست حضرت سقا به دست غــیر

ماهی که بود جلوه رویش سحــرشکــن

داغش عظیم بود و نگاهــش کمرشکــن

خون گریه کرد آه, به هر زحمتی که بـود

انگار شد غمش به حرم زود ســرشکـن

دارد خمیده می رســـد از خیمه ها کسـی

ادرک اخای او شــــده زیر و زبر شــکن

این بوی کیست؟ علقمه از چه قـُـرُق شده؟

مادر بــــرآمد از پس ایـــــن قوم درشکن

افتاده مشک و خوود و علم, دسـت حرمله

یعنی فتاده ریشـــــــه به دست تبر شکن

بهتر دگر که  سر به ســــرِ نیزه ها شود

شاید ز روی نیزه کـــــــند خیمه را رصد

 رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا