شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

خواب دیدم قد کشیدی خوش قد و بالا شدی

خواب دیدم قد کشیدی خوش قد و بالا شدی
رفتی و آخر نشد که شاخ شمشادت کنم
آنقدر مادر برایت آرزو ها داشتم…
حرمله نگذاشت آخر تا که دادمادت کنم

بگو گلوی تو شمشیر خورده یا نیزه ؟

اگر چه حوصله ی شعر سر نیامده است
قلم ز عهده ی مدح تو بر نیامده است

به شهد غنچه ی لبهای سرخ تو سوگند
گلی شبیه تو از خاک در نیامده است

وقتی که شیرخواره ای از دست میرود

وقتی که شیرخواره ای از دست میرود
در آسمان ستاره ای از دست میرود

خواهی نخواهی ؛ آدم ؛ بیچاره میشود
وقتی که راه چاره ای از دست میرود

شعر روضه حضرت علی اصغر (ع)

شهید کربلا باب الحوائج
کرم کن بر گدا باب الحوائج
دلیل آن تو بودی گر که ارباب
شده خون خدا,باب الحوائج

دوبیتی شهادت حضرت علی اصغر (ع)

پریده رنگی و زردی علی جان

برای خود شدی مردی علی جان

چنان از گریه خسته شد تن تو

به نیزه خواب خوش کردی علی جان

شعر روضه حضرت علی اصغر

بعد روز دهم به هر مجلس

راوی و روضه خوان شدی بانو

من چه گویم؟ که در کلام حسین

“بهترینِ زنان” شدی بانو

شهزاده علی اصغرعلیه السلام

از خدا آمده ام تا به خدا می جنگم

از بهشت آمده و  کرب و بلا می جنگم

در تنم ظرفیت اکبر لیلا شدن است

بی زره در صف مردان خدا می جنگم

تا طفلی می گه آب

تا طفلی می گه آب گریه‌م میگیره

من از اسم رباب گریه‌م می‌گیره

همیشه وقتی «بابا آب داد»و

میخونم تو کتاب گریه‌م میگیره

می خواست پدر, برگردد

دو قدم رفته و, می خواست پدر, برگردد

سرِ گهواره به آغوش پسر برگردد

شوق دیدار پسر می کشدش از میدان

ظاهرا از سرِ تکلیف, نظر برگردد

حنجرش پاشیده شد

حنجرش پاشیده شد

حنجرش از این سرش تا آن سرش پاشیده شد

وقت شیرش بود حیف

تیر جای شیر آمد جوهرش پاشیده شد

همین که دو تایی به میدان رسیدند

همین که دو تایی به میدان رسیدند

رویِ دست خورشید, شش ماه دیدند

به واللهِ کارش علی اکبری بود

اگر چه علی اصغرش آفریدند

از حرم طفل رباب

از حرم طفل رباب ِتازه ای برخاسته

شال بسته, با نقابِ تازه ای برخاسته

گر چه افتادند رویِ خاک ها خورشیدها

تازه مغرب, آفتابِ تازه ای برخاسته

دکمه بازگشت به بالا