شعر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

اشک رباب

در غمت داده ام از دست عنانم چه کنم
خنده ی آخر تو برده امانم چه کنم

یک طرف خنده ی لشگر طرفی اشک رباب
مانده ام من بروم یا که بمانم چه کنم

سه شعبه تیر

هوهوی تیر امد و قلبی شکسته شد

چشمان شیرخواره فقط باز و بسته شد

از تند باد اتش تیر سقیفه ای

چشم حسین کاسه ی در خون نشسته شد

باب الحوائج

 

کاش جایِ تو مرا می زد… نـَزَد
در گـلویم تیر جا می زد… نزد

چند قطره آب از او خواستم
کاش قیدِ مشک را می زد… نزد

دنبال آب

کاش میشد با لالا آرومت کنن
یا که بی سرصدا آرومت کنن
تو همینجا بمون و هی گریه کن
نکنه نیزه ها آرومت کنن

آب را شــرمنده کرد

آب را شــرمنده کرد
آخـرین لبــخند او ارباب را شـرمـنده کرد
تَر نکرد از آب , لب
از لـبـش این گـوهرِ نایاب را شرمنده کرد

از خجالت آب شدم

همینکه بر رخ تو آفتاب می افتاد
میان خیمه زنها رباب می افتاد

فرات موج زد و از خجالت آب شدم
نگاه تو روی دستم به آب می افتاد

هِق هِقِ حیدرانه

 

عاقبت بچه شیر… شیر شده
وارثِ الـغـدیر اَمیر شده

از دلِ گاهـواره زود پرید
گفت بابا حسین دیر شده

یک گلوی نازک

تشنه ای با تشنه ای آمد سپاهی رفت عقب
لشگر آماده ی کوفه ز آهی رفت عقب

رو زد اما روی اورا برزمین انداختند
بچه ترسید از صدای طبل شاهی رفت عقب

شعر روضه حضرت علی اصغر (ع)

دست را بر طناب میگیرد
بچه را از رباب میگیرد

دست و پا میزند علی اصغر
تیر دارد شتاب می گیرد

شعر روضه ترکی

زبانحال حضرت رباب باحضرت ششماهه

آناوین جانی سولان رنگیوه قرباندی علی
کربلاده سو بهاسی بولورم جاندی علی

ره تسلیم و رضادن بوگجه چیخما بالا
سینمه باخما یانان قلبیمی چوخ سیخما بالا

همه ی بال و پرش را بردند

همه ی بال و پرش را بردند
پیش چشمش ثمرش را بردند

بعد گهواره شش ماهه او
معجر شعله ورش را بردند

شروع تلخ ترین لحظهء تلاقی بود

شروع تلخ ترین لحظهء تلاقی بود
تمام معرکه مبهوت اتفاقی بود

زمین دوباره شد آبستن حوادث شوم
زمان گدازه ای از آتش فراقی بود

دکمه بازگشت به بالا