هر کسی گوشش به حرفای منه
دیگه از تشنگی فریاد نزنه
هر چی یار داشته بابا فدا شده
بچه ها دیگه بابا تنها شده
هر کسی گوشش به حرفای منه
دیگه از تشنگی فریاد نزنه
هر چی یار داشته بابا فدا شده
بچه ها دیگه بابا تنها شده
از شوق یاری ام دل از دست داده ای
تا آفتاب عصر خودت را کشانده ای
شرمنده ام …فرات پر آب است و تو عزیز
مانند ماهیان به تلظی فتاده ای
یک پر, دو پر , نه ! سهم تو تیرسه پر شده
سهم تو از بقیه کمی بیشتر شده
تیری که از سه جای گلویش دریده است
بیرون کشیدنش چقدر دردسر شده
صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن
از چه چنین تو در تب و تابی ؟ , علی بخواب
این ناله نیست مال بی آبی , علی بخواب
صدای گریه اش بند آمده فکری به حالش کن
اگر دادی به بابایش دهند دیگر حلالش کن
لالا بر آنکه خواب ندارد چه فایده
ماندن بر آنکه تاب ندارد چه فایده
طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب
لالا گلم , عزیز دلم , اصغرم بخواب
شرمنده ام که شیر ندارم …به سینه ام
ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب
حالا که راهِ آب دگر وا نمیشود
حالا که چاره ای به تو پیدا نمیشود
حالا که مشکِ ساقی لب تشنه پاره شد
بین دو نهر قطره مُهَیّا نمیشود
آن کودکی که در دلمیدان امان نداشت
تاب گلوی خشک وراآسمان نداشت
می خواست یک کلامبگوید که تشنه ام
اما هزار حیف که طفلیزبان نداشت
گوشهی خیمه ای نشسته رباب
داردامّن یجیب می خواند
زندهمی ماند اصغرش یا نه ؟
ماندهدر برزخی , نمی داند
فقطنه غنچه خود عاشقانه بو می کرد
تمامغربت خود روی دست رو می کرد
جوابقطره ای از آب حرمله تیری
رهابه سوی سفیدی آن گلو می کرد