شعر شهادت حضرت رقيه (س)

غارت گوشواره

بعد تو میون شعله ها و دود
گُلای خیمه شدن یاس کبود
میدونی بابا من از چی دلخورم
ما بودیم، حرمله بود، عمو نبود

ارثیه ی مادر

اصلا خبر داری چه آمد بر سر من؟
بازیچه ی شمر و سنان شد معجر من

تو جان من بودی و بعد از رفتن تو
جانی نمانده بی گمان در پیکر من

بیت الغزل

بیت الغزل هر غزل ناب رقیه است
خورشید علی اصغر و مهتاب رقیه است

«نزدیک‌ترین راه به الله حسین است»
نزدیک‌ترین راه به ارباب رقیه است

غارت

تو با سر آمدی پس پیکرت کو؟
عزیز مادرم بال و پرت کو؟

عجب رویی، عجب چشمی، چه مویی
پدر، عمامه ی پیغمبرت کو؟

خیلی دلم تنگه

خیلی دلم تنگ شده واست بابا
دلتنگتم با همه وجودم
چطور دلت میاد پیشم نمیای؟
من که برات دختر خوبی بودم

نذر تو

دیر به دادم رسیدی ای سر زخمی

کاش بمانی کنار دختر زخمی

باز بسوزان مرا به سوز صدایت

باز صدایم بزن زحنجر زخمی

سه سالگی

روی زخمای دلم نمک زدن
منو هم غاصبای فدک زدن
پیش هرکسی که گفتم یتیمم
جای دلداری منو کتک زدن

گنج‌ها

مِنَت ویرانه‌اش را خِیلِ مُژگان می‌کِشند
گنج‌ها را غالبا شاهان به ویران می‌کِشند

زحمتِ زائرِ نوازی‌هایِ او را از قدیم

جبرئیل و آدم و نوح و سلیمان می‌کِشند

بسکه سیلی خورده ام

آسمان ابری شد آخر پا به پای صورتم
آفتابی نیست بعد از تو هوای صورتم

شد سپید از داغ و برعکس مصیبت دیده ها
رخت نو پوشیده مویم در عزای صورتم

ماهِ بعد از چارده

ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است
گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است

می رسد وقتی که تا ترقوه جان،بین عرب؛
گفتن یک یا رقیه راه حل مشکل است

چهل منزل کتک خورده

گمانم دارد از مولا و از زهرا نشان این طفل
که می آید به دست بسته و قد کمان این طفل

اگر مادربزرگش را چهل تن میزدند آن روز
چهل منزل کتک خورده ست از یک کاروان این طفل

از پای همه خار کشیده

هم موی مرا شمر به اصرار کشیده
هم گوش مرا زجر به اجبار کشیده

چون مادر تو گونه ی من موقع سیلی
از دست گذر کرده به دیوار کشیده

دکمه بازگشت به بالا