دشمنت آمد و دستان دعایم را دید
چهره مضطرب و غرق حیایم را دید
سعی کردم که نبیند ولی انگار نشد
زینت گوش و النگوی رهایم را دید
دشمنت آمد و دستان دعایم را دید
چهره مضطرب و غرق حیایم را دید
سعی کردم که نبیند ولی انگار نشد
زینت گوش و النگوی رهایم را دید
کاش میشد که پدر بار دگر باز ایی
من نشینم به گنار تو گل زهرایی
کاش می شد که پدر حال مرا می دیدی
از سرو صورتم از عمه تو می پرسیدی
زندگی بی تو در این شهر نفس گیر شده
باورت نیستولی دختر تو پیر شده
چه بیایی چهنیایی به خدا میمیرم
پس قدم رنجهنما که به خدا دیر شده
کم نیست گدا اگر کرم بسیار است
تا هست عطای دلبرم بسیار است
از سفره ی با برکت دستان کریم
هر قدر به خورجین ببرم بسیار است
باز سر گشته و حیران شدهام
چه کنم سر به گریبان شدهام
مانده ام بی سر و سامان شدهام
شمعِ این شامِ غریبان شدهام
شهر شام و شروع ماتم بعد
همه در دست نیزه و نیرنگ
چه شده شهر غرق در شادی
آن طرف آتش و هزاران سنگ
آن قدَر آه کشیدم جگرم زخم شده
چه قدَر گریه؟! دگر چشم ترم زخم شده
زخم لب های تو نگذاشت که بوسه بزنم
علّتش چیست؟ چرا ای پدرم زخم شده؟!
امـشـب به دل درد و غـمـیجـانـکـاه دارم
خـــورشـــیـــد روینـــیـــزه را در راه دارم
مـات رخـش در کـنـج ایـنویـرانـه هـسـتـم
صــحـبـت بـه لـکـنـتبـا سـر آن شاه دارم
۲۰روز و اندی است غم غربت گرفته ام
افسرده وشکسته و محنت گرفته ام
اذن دخولدیدن تو گریه کردن است
با گریه برتومزد عبادت گرفته ام