شعر اربعین

گاهی میان عاشقی حیران شدن خوب است

گاهی میان عاشقی حیران شدن خوب است
گاهی دچار غصه ی هجران شدن خوب است
اصلا در اینجا بی سر و سامان شدن خوب است
وقتی وصالی نیست پس گریان شدن خوب است

باید نشست و از برکاتى چنین نوشت

باید نشست و از برکاتى چنین نوشت
تاروز حشر از حسناتى چنین نوشت
از کشتى وسیع نجاتى چنین نوشت
از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت

ره وا کنید قافله سالار می رسد

ره وا کنید قافله سالار می رسد
یک قافله اسیر عزادار می رسد

برخیز یا حسین سری دست و پا نما
دلبر برای دیدن دلدار می رسد

صبا

بدون چون و بدون چرا…نمیماندند
شبیه رود, شبیه صبا, نمیماندند

چه کربلاست که عالم بهوش می آید
پس از شنیدن چاووش ها نمیماندند

سپاه کوله به دوشان و بیشمار پیاده

سپاه کوله به دوشان و بیشمار پیاده

دوباره قافله صف بسته سمت یار, پیاده

چشیده هرکسی از چای روضه باده چشیده

شده ست مست ولی آمده خمار, پیاده

نمی بینی از غصّه لبریزم و

نمی بینی از غصّه لبریزم و
نمی بینی از دوری آشفته ام ؟
باشه, کربلا رام نده, لا اقل
بشین پایِ حرفای ناگفته ام ؟

یه عمره که با قاب عکس حرم

یه عمره که با قاب عکس حرم
شب و روزمو هق‌هق میکنم
بذار اربعین زائر تو بشم
وگرنه از این دوری دِق میکنم

آنگونه که حاجی ست در احرام پیاده

آنگونه که حاجی ست در احرام پیاده
من هم شده ام سوی تو اعزام پیاده

طوفانم و می آیم و در حلقه ی عشاق
بر خویش سوارم ولی از نام پیاده

در مرز خویش ماندن و از مرز رد شدن

در مرز خویش ماندن و از مرز رد شدن
با مُهر و مِهر فاطمه اصل سند شدن

این آروزی سرخ گذرنامه ی من است
در زیر پای مُهر سفارت لگد شدن

برای خرمن آهم حریق میخواهم

برای خرمن آهم حریق میخواهم
رکاب چشم که دارم عقیق میخواهم

عطای چشمه ی اشکی… شهید اشک روان
چو عمق فاجعه هایت عمیق میخواهم

نوشتن از غم تو ذکر این قلم شده است

نوشتن از غم تو ذکر این قلم شده است
چقدر فکر من این روزها حرم شده است
پیاده , رو به حرم… کاش روزیم بشود
تمام دلخوشیم کوله پشتیم شده است

لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر

لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر
ابرهای رحمت ات را سمت صحرا هم ببر

سوی کنعان بوی پیراهن خبر را میبرد
یک خبر از جانب خود به زلیخا هم ببر

دکمه بازگشت به بالا