شعر اربعین

یه عمره که با قاب عکس حرم

یه عمره که با قاب عکس حرم
شب و روزمو هق‌هق میکنم
بذار اربعین زائر تو بشم
وگرنه از این دوری دِق میکنم

آنگونه که حاجی ست در احرام پیاده

آنگونه که حاجی ست در احرام پیاده
من هم شده ام سوی تو اعزام پیاده

طوفانم و می آیم و در حلقه ی عشاق
بر خویش سوارم ولی از نام پیاده

در مرز خویش ماندن و از مرز رد شدن

در مرز خویش ماندن و از مرز رد شدن
با مُهر و مِهر فاطمه اصل سند شدن

این آروزی سرخ گذرنامه ی من است
در زیر پای مُهر سفارت لگد شدن

برای خرمن آهم حریق میخواهم

برای خرمن آهم حریق میخواهم
رکاب چشم که دارم عقیق میخواهم

عطای چشمه ی اشکی… شهید اشک روان
چو عمق فاجعه هایت عمیق میخواهم

نوشتن از غم تو ذکر این قلم شده است

نوشتن از غم تو ذکر این قلم شده است
چقدر فکر من این روزها حرم شده است
پیاده , رو به حرم… کاش روزیم بشود
تمام دلخوشیم کوله پشتیم شده است

لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر

لطف کن این قطره را تا رود و دریا هم ببر
ابرهای رحمت ات را سمت صحرا هم ببر

سوی کنعان بوی پیراهن خبر را میبرد
یک خبر از جانب خود به زلیخا هم ببر

داغ هیچ غمی به این نمیرسه

داغ هیچ غمی به این نمیرسه
منو می کُشه همین ” نمیرسه “

بذار اربعین بیام کرب و بلات
آسمون که به زمین نمیرسه…

یاسین قاسمی

آمدم تا گریه کنم

آمدم تا به تن بی سر تو گریه کنم

بر تو جای پدر و مادر تو گریه کنم

خوب در خاطره ام یاد تو جا خوش کرده

آمدم بر نگه آخر تو گریه کنم

همگی گریه کنید

برغم زینب کبری همگی گریه کنید

اربعین گشته وحالا همگی گریه کنید

ناله زدحضرت زهرا همگی گریه کنید

بهراین روضه عظمی همگی گریه کنید

ماجرای کنیز و شام چه بود؟

ای اذان پر از نماز حسین

جا نماز همیشه باز حسین 

نام سبزت, اقامه‌ی زهرا

زندگی‌ات ادامه‌ی زهرا

مثل بیت‌الحرام, یا زینب

واجب الاحترام, یا زینب

ذکر ایاک نستعین لبم

آیه‌های تو همنشین لبم

حضرت مریم قبیله‌ی ما

آیه اللهِ ما, عقیله­ی ما 

ما دو آیینه‌ی مقابل هم

جلوه‌های پر از تکامل هم

بال یکدیگریم, در همه جا

تا خدا می‌پریم, در همه جا

ای حیات دوباره‌ی هستی

زینت گوشواره‌ی هستی

پر من بال من کبوتر من

سایه‌بان همیشه‌ی سرِ من

پیش‌تر از همه رجز خواندی

بیشتر زیر نیزه‌ها ماندی

تو ابالفضل در برابرمی

تو حسین دوباره‌ی حرمی

عصمت الله, دختر زهرا

آن زمانی که آمدیم این­جا

چشمت­هایت سپیده‌ی ما بود

پای تو روی دیده‌ی ما بود 

از برایم تو خواهری کردی

خواهری نه که مادری کردی

به تو ام الحسین باید گفت

محور عالمین باید گفت

آفتاب غروب خیمه‌ی من

ضلع گرم جنوب خیمه‌ی من

ای پریشانی به دنبالم

التماس کنار گودالم

ای فدای غرورِ دلخور تو

در نگاه فرار چادر تو

صبح فردای بعد عاشورا

ده نفر از قبیله‌های زنا

روی شن‌ها تن مرا بستند

نعل تازه به اسب‌ها بستند 

بدنم را به خاک تن کردند

مثل یک لایه پیرهن کردند

یک نفر فیض از حضورم برد

یک نفر نیز در تنورم برد

ای ورق‌پاره‌های تا خورده

زائر این زمین جا خورده

رنگ و روی شما پریده نبود

بال‌های شما بریده نبود

بعد یک انتظار برگشتی

سر ظهرِ قرار برگشتی

ماه رفتی و هاله آمده‌ای

یاس رفتی و لاله آمده‌ای

از چه داری به خویش می پیچی

نکند بی سه ساله آمده‌ای؟ 

ای غریب همیشه تنهایم

آفتاب نجیب صحرایم

پیش چشمان خیره‌ی مردم

صبح دلگیر روز یازدهم

دختران مرا کجا بردی؟

اختران مرا کجا بردی؟

ای مناجات خسته حرف بزن

ای نماز شکسته حرف بزن

با من از خارهای جاده بگو

از اسیریِ خانواده بگو

از کبودی دست‌های عرب

از تماشای بی‌حیای عرب 

راستی از سفر چه آوردی؟

غیر از این چند سر چه آوردی؟

آن پرت را بگو که پس دادند؟

معجرت را بگو که پس دادند؟ 

آن شبی که کنارتان بودم

میهمان بهارتان بودم 

دخترم در خرابه‌ای که نخفت

درِ گوشم چه چیزها که نگفت

حال از این نگات می‌پرسم

از همین چشم­هات می‌پرسم

ای وقار شکسته‌ی عباس

اقتدار شکسته‌ی عباس

سر بازار ازدحام چه بود؟

ماجرای کنیز و شام چه بود؟

 

علی‌اکبر لطیفیان

 

کاروان اربعین

کاروان داشت میرسید از راه , دل زینب در التهاب افتاد

تا که چشمِ ستاره های کبود , به سرِ قبرِ آفتاب افتاد 

کاروانی که از هزاران دشت از سرِ شوق با سر آمده بود 

به مرورِ غمِ خودش که رسید , کم کم از مرکبِ شتاب افتاد 


چل روز می‌شود که …

چل روز می‌شود که شدم جبرئیل تو

ذبح عظیم گشتی و گشتم خلیل تو

چل روز می‌شود که فقط زار می‌زنم

کوچه به کوچه نام تو را جار می‌زنم 

دکمه بازگشت به بالا